ابرهای بی شماری درونم می گریند ... و من با دست خطی اندوه بار می نگارم قامت الف هایم خمیده , طوفان اشک نقطه ها را برده و در این حال چه می توان خواند از نوشته هایی که فقط نگارنده می فهمد کجای کلماتش درد دارند ??? #الهام_ملک_محمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
نماز آیات:
1. نماز آیات به واسطه گرفتن خورشدی - گرفتن ماه ( اگر چه هردو مورد کم باشند و کسی هم
نترسد)-زلزله ( اگر چه کسی هم نترسد) - رعد وبرق - باد های سیاه و سرخ و مانند اینها واجب می
شود
2.نماز آیات دو رکعت است ودر هر رکعت 5 رکوع دارد که بعد از نیت و تکبیر وخواندن حمد وسوره به رکوع
می رود و سر از رکوع برداشته دوباره حمد وسوره را بخواند و به رکوع برود تا 5 بار این کار را بکند بعد از
بلند شدن ا ز رکوع پنجم دو سجده را انجام داده و ر
اقرا بسم ربک الذی خلق ن والقلم و مایسطرونبنام خالق اقرا و بنام آفرینش ن والقلمو انسان با این دوکلمه حیات را حق ملزم میداند قبل از مموتابتدا با درایت خواندیم و با عشق نگاشتیم . همیشه خوانندگان نگارنده گان بحق زیبایی خالق هستند.نگارنده تکمیل کننده زیبایی مخلوق در کره خاکی می باشد.آنکه قلم راسخ را از نی شکوه گر در دست گرفت شکوه را با عشق ،عشق را با صفا ؛صفا را با مهربانی و مهربانی را با عقلانیت به رشته تحریر در خواهد آورد. چه خوانندگان و نگارنده
اقرا بسم ربک الذی خلق
ن والقلم و مایسطرون
بنام خالق اقرا و بنام آفرینش ن والقلم
و انسان با این دوکلمه حیات را حق ملزم میداند قبل از مموت
ابتدا با درایت خواندیم و با عشق نگاشتیم . همیشه خوانندگان نگارنده گان بحق زیبایی خالق هستند.
نگارنده تکمیل کننده زیبایی مخلوق در کره خاکی می باشد.
آنکه قلم راسخ را از نی شکوه گر در دست گرفت شکوه را با عشق ،عشق را با صفا ؛صفا را با مهربانی و مهربانی را با عقلانیت به رشته تحریر در خواهد آورد. چه خوانندگان و نگار
وقتی مردّدم و اتفاقی دردناک قلبم را میفشاردوقتی تنهام و ترسیدم
وقتی تپش های بی امان دلم مرا به زانو درمیاورد
وقتی بی قرارم و منتظر
وقتی از ادامه مسیر هراس دارم و راهی را شروع نمیکنم
وقتی اشک هایم گونه هایم را خیس میکند
من اعتماد میکنم ...
اعتماد میکنم به جفت چشم های ساده ایی که روبه رویم نشسته
اعتماد میکنم به دستایی که دستانم را میفشارد
اعتماد میکنم به تو
تویی که آرامش دنیای منی
دید اول: نگارنده دیگر توان حرف زدن ندارد انگار، حرفهایش هم دیگر توان به آوا تبدیل شدن ندارند انگار. هرازگاهی کمی در جای خودشان توی سرش میلرزند و بعد آرام میشوند انگار.
دید دوم: نگارنده زنگ میزند به دوستش تا حرف بزنند، حرف هم میزند؛ ولی احساس میکند که نمیزند.
دید سوم: نگارنده حدوداً پنج پست وبلاگی را در ذهنش سروسامان میدهد و به حال خودشان رها میکند بیجانماندهها را.
دید چهارم: نگارنده انقدر حرفهایش را خورده، انقدر حرفهای
عاشقم نباش،اما بهم اعتماد کن...اعتماد از همه چی بالاتره... بالاتره از همه چی...اعتماد، مقدمهی دوستیه...اعتماد، آرامشِ خاطره...اعتماد، یعنی قلب آروم...شاید دردم اینه که اعتماد ندارم...
به بشر که اعتماد ندارم هیچ،
به خالق بشر هم اعتماد ندارم... به خدا اعتماد ندارم...
چرا؟ چون حتی نمیدونم خدایی که میپرستم، همون خداییه که باید بپرستم؟ خدای من، کیه؟ اصن خدا، با من خوبه؟ یا میخواد چیزیو تلافی کنه؟ من از کجا باید بشناسمش؟ اصن خدا خیلی خوبه، قبول، و
کتاب اعتماد به نفس کودک من: بخوانید برای تقویت اعتماد به نفس فرزندتان
کتاب اعتماد به نفس کودک من : محمدصادق فیاض، محمدرضا جهانگیرزادهموسسه آموزش و پژوهشی امام خمینی
معرفی:
در این کتاب خواهید خواند:راه های افزایش اعتماد به نفس کودکان و نوجوانانعوامل موثر در ضعف اعتماد به نفس کودکانتوصیه های پیشگیری و مقابله با ضعف اعتماد به نفس کودکراهکارهای عملی برای رشد اعتماد به نفس کودکان… .
بریده کتاب:
راهکارهای عملی برای رشد اعتماد به نفس کودکان:۱- آ
گردان کمیل خط شکن محور جنوبی و پاسگاه بود، یکی از فرماندهان لشکر آمد و برای بچه های گردان شروع به صحبت کرد.... صحبت هایش که تمام شد. بلافاصله ابراهیم شروع به مداحی کرد، اما نه مثل همیشه! خیلی غریبانه روضه می خواند و خودش اشک می ریخت. روضه حضرت زینب علیها السلام را شروع کرد.
بعد هم شروع به سینه زنی کرد... در پایان هم گفت: بچه ها امشب یا به دیدار یار می رسید یا باید مانند عمه سادات، اسارت را تحمل کنید و قهرمانانه مقاومت کنید.
عجیب بود که تقریبا
قبل از هر چیز لازمه یک تعریف ساده از اعتماد به نفس داشته باشیم تا بدونیم دقیقا باید چه کارهایی برای تقویتش انجام داد. اعتماد به نفس یعنی اینکه به خودمون و توانایی هایی که داریم ایمان داشته باشیم. در ایجاد اعتماد به نفس عوامل مختلفی دخیله که مهم ترینش واکنش مطلوب والدین و اعضای خانواده است. این نکته رو در نظر داشته باشیم که اعتماد به نفس کودک از اعتماد به نفس افراد خانواده تاثیر می پذیره. شما تصور کنید پدر و مادری که خودشون از اعتماد به نفس با
یک توصیه این است که هم دستگاههای مدیریتی، هم اساتید، در داخل دانشگاهها خودباوری را ترویج کنید. جوانی که تحت تربیت و تحت آموزش و تعلیم شماست، باید به خود اعتماد داشته باشد. بحثِ این نیست که شخصی به خودش اعتماد دارد، بحثِ این است که ما به خصال ملی خودمان، به امکانات ملی خودمان، به ذخائر فرهنگی خودمان، یک اعتماد به نفس عمومی داشته باشیم که به آن گفتیم اعتماد به نفس ملی - این حالت بایست در یکایک جوانهای ما بروز پیدا کند؛ یعنی جوان ما وقتی ک
دیشب با ع حرف میزدم. حالم از اول شب خوب نبود و یهو زد ب سرم ک یکم دلداری کنم باهاش. بهش گفتم اعتماد ب نفس ندارم، احساس بدی نسبت ب خودم دارم و نمیتونم این حس رو از خودم دور کنم. بهم گفت چرا اعتماد ب نفس نداری؟ بخاطر رفتار بقیه؟گفتم شاید. و شروع کرد ب راهکار دادن شروع کرد ب تعریف کردن ازم.تعریف کردن از هر چی ک فکرشو کنی..اخلاق و حتی ظاهر..! بهش گفتم اینارو نگفتم ک شروع کنی ب تعریف کردن ازم..
اما دروغ گفتم دقیقا دلم میخاست یکی بهم بگه که اونقدری ک فک میک
قبل از هر چیز لازمه یک تعریف ساده از اعتماد به نفس داشته باشیم تا بدونیم دقیقا باید چه کارهایی برای تقویتش انجام داد. اعتماد به نفس یعنی اینکه به خودمون و توانایی هایی که داریم ایمان داشته باشیم. در ایجاد اعتماد به نفس عوامل مختلفی دخیله که مهم ترینش واکنش مطلوب والدین و اعضای خانواده است. این نکته رو در نظر داشته باشیم که اعتماد به نفس کودک از اعتماد به نفس افراد خانواده تاثیر می پذیره. شما تصور کنید پدر و مادری که خودشون از اعتماد به نفس با
میگفتند شوهرش مرده. استاد ادبیات ما بود در دانشگاه. زنی حدود ۵۰ ساله. بسیار آرام و خندهرو. همیشه آن کیف چرمی قهوهایاش را به جای اینکه از دسته بگیرد میزد زیر بغلش و و با آن عینک تهاستکانی با هر کسی که در مسیرش بود سلام و علیک میکرد. دانشجوی کارشناسی که بودم با استاد سه درس مختلف گذراندم. ادبیات عمومی، تاریخ ادبیات ایران و تاریخ ادبیات جهان. او تنها استادی بود که هیچ وقت سر کلاسش غیبت نکردم. همه جلسهها را با عشق رفتم و فقط منتظر بودم
تجربه های جدید و ترس کمتر پرنده
بیرون آوردن پرنده از قفس و گردش موجب می شود پرنده نسبت به محیط های نا آشنا در کنار افراد آشنا ترس کمتری داشته باشد. حتی روی دست گرفتن طوطی و بردن او به محل های نزدیک می تواند ترس او را بهبود ببخشد. حتی اگر پرنده از محل زندگی (قفس) خود بیرون نمی آید نیز این کار لازم می باشد. پرنده شما از محیط های جدید لذت می برد، و تجارب پیشرفته ای بدست می آورد و هنگامی که به محل زندگی خود برمیگردد احساس امنیتش نسبت به اطراف بهبود می
❆ حسن(ع):نام حسن پر از فیض خداستحسن در مـذهـبم آب بقاستاینکه گویم نه غلو باشد، نهدل ما در به درِ مجتبی است ❆ خون حسین(ع):«مابینِ زمین و آسمان می خواند»سجاد به تب و چشمِ گریان می خواندای خلقِ خدا خون حسین می جوشدزینب چه حزین برادر جان، می خواند. ❆ لاله ها:سلام اللهَ بر هر چشمی که تر شد! بر آن یادی که با حسین به سر شد!ز داغ لاله های طه و یاسیندلش غمگین و جانش شعله ور شد! #سعید_فلاحی (زانا کوردستانی)#دوبیتی_مذهبی
کاش یکی بود که زودتر بهم میگفت زیادی باور نکن. یا مثلا "به این دختره بگم به هر کسی اعتماد نکنه." وای باورم نمیشه که روز اول این تو ذهنش بوده. زجر میکشم از همهی اینها.
+ من آدم اعتماد نکردن نبودم. وقتی به خودش اعتماد نداشت، منم اعتمادمو ذره ذره از دست دادم.
دیگه اینجا ناله نمیکنم.
دوستش دارم و تامام. باید آزاده باشم. باید هر آنچه از دست دادم رو فراموش کنم. هر آنچه از دست رفته.
خدایا زودتر و بیشتر بیحسی بده بهم.
در کتابخانه مشغول خواندنم .. صدایی آشنای کد ۹۹ رو میشنوم ..
کد ۹۹ . کد ۹۹ به واحد دیالیز ...
بین ماندن و خواندن و رفتن باز میمانم میدانم وجودم شاید در این مقطع کمکی نمیکنداما دیدن و یادگرفتن میتواند در چند ماه دیگر کمکم کند ...
درس را میگذارم و فاصله چندانی با سالن مطالعه ندارد خودم رو به واحد دیالیز میرسانم ...
نگهبان دم در ایستاده با خوشرویی سلام میکند ... احساس میکنم بی نهایت خوشحال است ...شاید چون توانسته خودش را به موقع برساند (هرکسی به وظیفه یا
ادم ها به هم اعتماد میکنن
و وقتی طرف مقابل اون اعتماد رو با افشای اسرار اونها، تحقیر کردن اونها، سرکوفت زدن، حتی به یه نفر دیگه گفتن، زیر سوال میبره،
اون ادم که اعتماد کرده بوده، دیگه اون ادم قبلی نمیشه نسبت به اون طرف.
تموم میشه.
یه جایی تموم میشه.
تمام زندگیم
تمام تلاشم
این بوده و هست که اعتماد هیچ کس رو با بی حرمتی یا بی تفاوتی یا شکستن و برملا کردن اون راز جواب ندم و رازدار و معتمد خوبی باشم.
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملو می گفت..
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.
خواند: دار و ندار من و دل سوخته در آتش درد
من حس آوار را بار ها لمس کرده ام. نمی دانم آن هایی که در پلاسکو سوختند و به لقای عاشق حقیقی رسیدند، چه حسی داشتند، اما در سوختن من همیشه سکونی مثل شمع بوده، همچو شمع سوخته ام و شاید فقط سوختنم جایی را روشن کرده باشد، همچو شمع!!!
ن
وقتی در قعر تاریکیام یا دورافتاده در کهکشان، وقتی به لمس خالصانهی غم میرسم، در خلوت تاریک اتاق زیر شیروانی به تماشای کنسرت Imagine Dragons مینشینم. کنسرت ریو. شروع میکنیم، فریاد میزنیم، زمزمه میخوانیم و آرامآرام گریه میکنیم. آنلحظه را تماشا میکنم که دن رینولدز دراز کشیده روی صحنهی اجرا، دستهایش را باز کرده و به آسمان نگاه میکند. بهجای او جمعیت میخواند. لبخند عجیبی دارد. سفر روحش در چشمها پیداست. میگوید همین امشب می
خرس خیاط ولو شدهبود روی حصیرش و کتاب «چطور دوختههایمان را زیبا، دوز کنیم» میخواند. کتاب به نکاتی اشاره کرده بود که هیچ وقت به مغز خرس خیاط خطور نکردهبود و حتی از کنار کلهاش هم اتفاقی عبور نکردهبود. حیرت زده از روشهای بریدن و دوختن، میخواند و حواسش به خوراک روی اجاق نبود.
نزدیکیهای ظهر بود و خوراک که آشِ عسل بود، قلقلکنان با محتویاتش میجوشید و در قابلمه بالا و پایین پران، سرِ خوراک داد میزد: یواشتر! از کت و کول افتادم.
خ
راهکارهایی برای رام کردن سهره
یکی از مهم ترین اقدامات برای اهلی کردن سهره، بی توجهی به سهره است.ما می خواهیم به سهره بفهمانیم که بودن یا نبودن شما کنار قفس خطری برای سهره ایجاد نمی کند. در حقیقت می خواهیم زمانی که به قفس پرنده نزدیک میشوید نترسد.برای رفع ترس پرنده و اهلی کردنش بهترین اقدامی که می توانید انجام دهید بی توجهی است.
مشاوره و آموزش راهکارهایی برای رام کردن سهره
زمانی که می خواهید آب یا دانه به سهره بدهید. کاملا بی تفاوت و آرام ب
نحوه ی جدا شدن انسانها از همدیگر با «امر» است. با قانون است؛ با امر و نهی است که خداوند برای ما دین فرستاده است.
دین، دو خاصیت دارد:یک خاصیتش این است که:انسانها را از همدیگر جدا میکند؛ سعید را از شقی جدا میکند.
یک خاصیتش این است که انسانها را در همان جهت خودشان تکمیل می کند.
مثلاً فرمود: نماز بخوانید. اینجا آنهایی که سعیدند قبول می کنند، می خوانند، آنهایی که شقی اند نمی خوانند. پس از هم جدا شده اند.
آن کس که نماز می خواند، یعنی سعید است و این
معنی اعتماد رو وقتی فهمیدم که کودکی روی بخاری بود و پدر کنارش روی زمین نشسته بود. کودک با زبانی شیرین و بدون هماهنگی شروع کرد به شمارش .. یک دو سه و بعد هم پرش توی بغل پدر!
پدر که اصلا توقع چنین حرکتی نداشت هر جوری بود تلاش کرد جواب اعتماد کودک رو بده و اون رو در آغوش گرفت بدون این که هیچ آسیبی به کودک برسه.
به خودم گفتم اگه تو هم همینجوری خودت رو مینداختی تو بغل خدا الان خیلی حس و حال بهتری داشتی. بخاطر این که خدا رو باور داشته باشی و بهش اعتماد کن
اوکی!
از وقتی که این رو نوشتم، دست و دلم به نوشتن نرفته... انگار جوی آبی که از ناخودآگاهم بالا میومد و من اسمش رو "خودش مینویسه" گذاشته بودم خشک شده باشه....
میدونم که هروقت وقتش بشه خودش دوباره شروع به جوشیدن میکنه و بهش اعتماد دارم واقعا! بخاطر همین هم بود که برخلاف میلش شروع به نوشتن نکردم! (بخصوص توی این چند روز اخیر..)
اما اینجا
میخوام بهش اعلام کنم که من آمادهم.
میخوام دعوتش کنم به جوشیدن..
میخوام بهش بگم که دلم براش تنگ شده...
---
مادر بزرگوار فرمانده نابغه شهید مرتضی حسین پور :
همیشه نمازش را سر وقت می خواند.
یک بار نشد به او بگویم مرتضی بلند شو نماز بخوان!
اصلا نفهمیدیم کِی به سن تکلیف رسید.
از چهار ، پنج سال قبل از سن تکلیف همه ی نمازهایش را می خواند و روزه هایش را می گرفت. سنّش که بالاتر رفت ، نماز شب هم می خواند. نیمه شب بلند می شد و با خدا مناجات می کرد. جوانی اش را این طور شروع کرد.!
@Agamahmoodreza
در یکی از مدارس ، معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلمی جایگزین مسئولیت کلاس را به عهده گرفت. در یکی از کلاس ها این معلم سوالی از دانش آموزی کرد که نتوانست جواب بدهد ، این مساله موجب تمسخر و خنده دانش آموزان شد. معلم متوجه شد که دانش آموز اعتماد به نفس پایینی دارد و مدام مورد تمسخر دوستانش قرار می گیرد. زنگ آخر ، هنگامی که دانش آموزان از کلاس خارج شدنداورا فرا خواند و برگه ای به او داد که رویش بیت شعری نوشته شده بود. ازو خواست بیت شعر را ح
از بدو تولد شروع می کنیم تکه های پازل شخصیتمان را بچینیم!برخی تکه ها به اجبار از ابتدای تولد بوده اند.هم میتوان برشان داشت و تکه های دیگری جایگزین کرد و هم میتوان متناسب با آنها تکه های جدید را چید.گاهی اشتباه می چینیم و زود متوجه می شویم و اصلاحش می کنیم!گاهی تکه ای را گم می کنیم و شاید در ادامه پیدایش کنیم و شاید هم تا زمان مرگ نه! گاهی به دیگران اعتماد می کنیم و مطابق نظر آنها چند تکه ای رامیچنیم.یا از این اعتماد نتیجه می گیریم و یا اینکه
(اگر حوصلهی خواندن پست طولانی ندارید، از مقدمهای که نوشتهام گذر کنید و یکراست بروید پایین، از آنجایی که رنگی نوشتهام گام اول بخوانید.)
به خاطر ترجمهی عجیب و غریب متون دینی ما و روشی که میگوید هی دعا بخوان بدون اینکه حتی بدانی معناش چیست، من مدت زیادی کلاً کنار کشیدم. خیلی از ما این کار را میکنیم. مثلاً یکی از آشناهای ما –آن زمانی که هنوز کل کشور ریش داعشی نمیگذاشتند و ریشگذاشتن به معنای بسیجیِ همین الان از درِ مسجد بیرونزد
اعتماد به نفس یک کلید حیاتی برای موفقیت در هر قدمی از زندگی است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. آنها راحتتر از دیگران به اهداف خود دست پیدا می کنند. در مقابل افراد با اعتماد به نفس پایین اغلب در پایان کار بازنده هستند. شما هم اگر می خوهید زندگی موفقی داشته باشید باید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. در این مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس ارائه می شود.
ادامه مطلب
بهم میگن طرف برای تو گریه میکنه، تو که نمیای حالش گرفته س، تو دفتر خاطراتش پره از اسم تو. بهم میگن گناه داره نگاش کن، نگاش میکنم. مببینم که حالش از خودش گرفته، که از خودش بدش میاد و از من هم و میفهمم. منم یه روز جاش بودم، میخواستم و نمیخواست من رو، وقتایی بود که متنفر میشدم ازش وقت هایی بود که از خودم بدم می اومد، از خودم میپرسیدم چرا؟ چرا اون از بین همه ی آدما؟ چرا من اصلا؟ اعتماد بنفسم خورد شد و برنگشت، حالا از هرکی خوشم میاد ترس میفته به جونم،
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
این که میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
دوستان در پرده میگویم سخن
گفته خواهد شد به دستان نیز هم
چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
بلکه بر گردون گردان نیز هم
عاشق از قاضی نترسد می بیار
بلکه از یرغوی دیوان نیز هم
محتسب داند
قبلا وقتی کسی می گفت که اعتماد به نفسم را از دست دادم هیچی نمی فهمیدم. اینکه فردی را در جایی که باید استفاده نکنند و از وی توقع بیجا داشته باشند باعث از بین رفتن اعتماد به نفسش می شود.
اینکه فردی را با قصد و نیت تحقیر کنند باعث از دست رفتن اعتماد به نفسش می شود. اینکه فردی ببیند نمی تواند با وجود تلاش و کوشش به جایی برسد باعث تخریب اعتماد به نفسش می شود.
اینکه در ایران باشی ولی ایرانی به حساب نیاورندت باعث از بین رفتن اعتماد به نفست می شود
حالم از اعتماد کزدن به هم میخوره
امشب ساعت ده و نیم رسیدم خونه میبینم تو ی قابلمه دیگه قیمه گذاشتن برام
وسط خوردن ی لحظه حس کردم تیکه گوشته
دراوردم میبینم گوشته
هر چی سعی کردم نتونستم استفراغ کنم
نه دیگه با خانوادم صحبت میکنم
نه کاریشون دارم از این به بعد
بقرآن قسم اگر من فقط ی تیکه نون بخورم تو این خونه از این به بعد
دوباره شروع میکنم گیاهخواری رو
اولین بار ۱۲ شهریور ۹۷ بود و الان
۲۴ مرداد ۹۸ نقطه شروع دوباره گیاهخواری
این سری از دست هیچ کسی
اعتماد به نفس یک کلید حیاتی برای موفقیت در هر قدمی از زندگی است. افراد دارای اعتماد به نفس بالا بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. آنها راحتتر از دیگران به اهداف خود دست پیدا می کنند. در مقابل افراد با اعتماد به نفس پایین اغلب در پایان کار بازنده هستند. شما هم اگر می خوهید زندگی موفقی داشته باشید باید اعتماد به نفس خود را بالا ببرید. در این مقاله نکاتی برای افزایش اعتماد به نفس ارائه می شود.
ادامه مطلب
قَالَ الرِضا علیه السَّلام:«اَلصَّغَائِرُ مَنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ اِلَی الْکَبَائِرِ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللهَ فی الْقَلِیلِ لَمْ یَخَفْهُ فِی الْکَثِیرِ»گناهان کوچک، زمینه ی رسیدن به گناهان بزرگ است. هر که در گناه کوچک از خدا نترسد درگناه بزرگ هم از خدا نخواهد ترسید.(عیون اخبار الرضا علیه السلام/ ج ۲/ ص۱۸۰)
همین گناه ها هستند که امام حسین (علیه السلام) را ناراحت می کنند.
تمام ما مترسک ها
لباس کهنه میپوشیم
و از فضل جهان گاهی
دو پیکی باده مینوشیم
تمام ما مترسک ها
شبیه جانور هستیم
درون مزرعهٔ هامان
فقط دل را به خود بستیم
از آن سو باد می آید
شبیه راز می آید
منم میلرزم و گاهی
صدای ساز می آید
دمی شاد و دمی نالان
دمی رازی قرنطینه
ولی نه ، مال آدم هاست
اینگونه غم و کینه
تمام ما مترسک ها
به شادی دل نمی بندیم
دو چشم مبتلا داریم
و هرگز ما نمی خندیم
پر و بال سیه دارد
همان که بیگدار اینجا
نترسد آخر قصه
کلاغ داستان ما
کانالی دارم به همین اسم. * میگوید دوجین آدم ابله دوروبرم جمع کردهم و برای آنها حرف میزنم. مخاطبانم را ابله میخواند و میگوید از تشخیص بلاهت من عاجز است، چرا که من جزو آدمهای نزدیکش هستم و این کار را برایش دشوار میکند. به دل نمیگیرم، اما نمیدانم چرا اینجا یادداشتش میکنم.
در بلاهت من شکی نیست. تازگی ندارد. بارها قبلا این را به خودم یادآور شدهم. چیزی نیست که * بخواهد در آن شک کند. اما او دوست دارد باور کند که من ابله نیستم،
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
به نظر شما آنکسی که دستور قتل فردی را صادر میکند جرمش بیشتر است یا آنکه شلیک میکند؟
آنکه شر خری را استخدام میکند جرمش بیشتر است یا شرخری که روزگار بدهکار را سیاه میکند؟؟؟
زنی که درخواست طلاق میکند جرمش بیشتر است یا آن مرد بی ناموسی که او را به این کار تشویق کرده تا بتوانند راحت تر باهم در تماس باشند؟؟؟
آنکه رشوه میگیرد حرام خور تر است یا همسرش که در خانه به او سرکوفت بی لیاقتی و ترس و
الان وقت عزاداریست
باید گریست
ضجه زد و مویه کرد...
برای این قلبهایی که نمیخواهد این غم را باور کرد باید روضه خواند..
باید نشست قران خواند و مرور کرد تمام باورهایمان را که خون شهید بی اثر نیست
باور کرد که ما مردهایم و او زنده تر از همهی ماست...
.
کاش ماهم قدر شما مفید باشیم برای این انقلاب...
ما که نمی دانیم، دقیقا چه کسی با چه کسی کار ندارد و کار دارد؟ هر کس ساز خود را می زند. ای کاش یک ساز بود، اگر یک ساز بود و سیستم قدرت استبدادی
اسمش با رسمش می خواند، دردمان خوردنی بود، ولی اینها بقول خودشان در جهان تک هستند، نمونه ی اینگونه مدیریت واقعا یگانه هست، اسکل اون کسی که بیاد بزرگی خودش رو به پای شما بزاره... چه امید های نابجا
توی ذهن گم شدن، از ویژگی هایش بود.
فهم کردن بدون کلمه!
و قطعا که تنهاست اوکه در ذهن زندگی می کند. گرچه، وسیع می شود و می فهمد، و با کلمات، با خودش بیان می کند.
تو فهمیدنِ بی کلمه را بلدی؟
اما حالا می خواهد تلاش کند، زبان را از بر کند.
وی، 14 سال پیش تصمیم گرفت کلمه ها را فراموش کند. و فراموش کرد. که از قید کلمه و ساختار فرار کرده باشد.
حالا اما، باز باید حافظ و ابتهاج خواند. سعدی و فردوسی و حتی مولانا.
باید کلمه را فهمید.
خیره شده بود به دیوار روبرویش و فارغ از گفتوگوهای صمیمی که در اتاق جریان داشت، آرام آرام سرخ میشد. فقط همین را میتوان درباره احساساتش در آن لحظه خاص گفت، چرا که هیچ چیز دیگری در صورتش تغییر نمیکرد، تا اینکه چشمان خیرهاش را برای لحظهای بست و به محض گشودن دوباره آنها، شروع به فریاد زدن کرد: "من نمیدانم اصلا چرا نباید عصبانی باشم؟ مگر هر کسی حق ندارد گاهی اوقات از کوره در برود و هر کثافتی را از دل و رودهاش بیرون بپاشد؟" و تازه زما
چه قدر خوبه که ادم بنویسه حتی اگر مثل من مخاطب نداشنه باشه خوبیش اینه که وقتی می نویسد ذهنش را در دنیای شلوغ و نامنظم امروز ما کمی مترکز می کند و یا وقتی که بعد از مدت ها که میاد و مطالبش را می خواند متوجه ی افکار و عقاید گذشته ی خودش میشه متوجه پیشرفت هاش و...
وقتی صحبت از عملکرد کارکنان در سازمان به میان میآید، ایجاد حس اعتماد یکی از مهمترین فاکتورهایی است که باید مورد توجه قرار گیرد. اعتماد اساس همه روابط و تعاملات را تشکیل داده و در روابط کاری، همانند روابط شخصی اهمیت دارد.
شرکتی که قادر به ایجاد حس اعتماد در افراد باشد، بهتر میتواند از پس توفان اتفاقات غیرمنتظره و رقابت میان شرکتها برآید.
ادامه مطلب
من هنوزم باور دارم که دروغگو دشمن خداست . چون دروغگو اعتماد آدم ها رو به بازی میگیره ، سر آدم ها شیره میماله و عین خیالش هم نیست . آدم ها هم که به خدا پناه میرن همیشه . به خدا اعتماد میکنن و از خدا کمک میخوان . خدا هم که نمیتونه کمکشون کنه مستقیم . فقط میتونه آدم های دروغگو رو رسوا کنه . اونوقت آدم هایی که دروغ شنیدن از خدا ناراحت میشن . چون به اون پناه برده بودن . به اون اعتماد کرده بودن و از اون کمک خواسته بودن . بعد آدم ها با خدا دعواشون میشه . از خدا
سالی که گذشت از پرتجربهتربن سالهای عمرم بود تا به الان، سالی که در ابتداش حتی قسم میخوردم به اعتبار و اعتماد آدمهاش که الان بسی پشیمانم، سالی که میگفتم بدون فلان جا یا فلان فرد یا فلان دوست و فلان فامیل دنیا سخت میشه و من زندگی بدون اینا رو نمیخوام الان به جایی رسیدم یا مرا به جایی رساندند که از کارهای کرده و نکردهام پشیمان شدهام! گاهی میخواهم فریاد بزنم که مگر خودت شاهد نبودی چه بر سرم آمد و یا آوردی پس این همه اصرار برای ماندنم ب
یه وقت هایی آدم به خودش دلداری میده که همه مشکلات دیر یا زود یه روزی تموم میشن... بعد میبینه همیشه یه مشکلی یا مسئله ای هست برای دغدغه فکریش!
یه وقت هایی عصبانی میشه از تموم نشدن این بدبختی ها! با خدا، با دنیا، با خودش حتی دعوا میکنه و قهر میکنه!
یه وقت هایی دوباره دلش نرم میشه، راه میفته به همون امیدی که از اول داشت، که تموم بشن این چیزا!!
یه وقتایی حتی تکیه میکنه به بعضی چیزا و آدما و لذت همنوع دوستی و محبت رو حس میکنه!!
یه وقتای زیر شونه اش و
مدتها بود فیلمی را نیمه کاره رها نکرده بودم. مخصوصا از داخل سینما. ولی صدای اهسته ی افشین هاشمی روی اعصاب بود. فیلم که داستان خودش را زود لو می دهد. واقعا ان همه نریشن که رویا تیموریان می خواند لازم است؟ بدون انها فیلم حرف خودش را نمیزند؟
ظاهرا هرکسی میتواند فیلم بسازد اما مسلما هرکسی فیلمسازنخواهد شد. حتی اگر دست بگذارد روی موضوعی تابو وار از سرزمینش.
آدمها با خودشون و زندگی هاشون چکار می کنند؟ من با زندگیم چکار کنم؟ سخت ترین کار تو دنیا روبرو شدن آدم با خودش، با زندگیشه، با چیزهایی که درست کرده و وای به اون روزی که بفهمه هیچ چیزی درست نکرده فقط خودش و خودش و یه هیچ کامل اطرافش درست کرده.
میخواستم لباس بپوشم که برویم فیضیه، مجلس حاجآقا میرباقری. فاطمه را زودتر آماده کرده بودم. دیشب تصمیم گرفتم امروز صبح جلسهی خانگیاش را بروم اما خواب ماندم. به خودم دلداری دادم که شب هم در حرم منبر دارد و هم در فیضیه. جدای از سخنرانی، روضه خواندنش را دوست دارم. حاشیه نمیرود. ساده میخواند. روضه را کش نمیدهد. برای اینکه از ما اشک بگیرد اهل بیت را نیم ساعت به خاک و خون نمیکشد. خواستم قبل از پوشیدن مانتو وضو بگیرم که امدم توی هال و دیدم
یک زوج جوان برای ادامه تحصیل و گرفتن دکترا عازم کشوری اروپایی شدند. در آنجا پسر کوچکشان را در یک مدرسه ثبت نام کردند تا او هم ادامه تحصیلش را در سیستم آموزش این کشور تجربه کند.
روز اوّل که پسر از مدرسه برگشت، پدر از او پرسید: پسرم تعریف کن ببینم امروز در مدرسه چی یاد گرفتی؟
پسر جواب داد: امروز درباره خطرات سیگار کشیدن به ما گفتند، خانم معلّم برایمان یک کتاب قصّه خواند و یک کاردستی هم درست کردیم.
پدر پرسید: ریاضی و علوم نخواندید؟
پسر گفت: نه.
اعتماد به نفس (به انگلیسی = self confidence) اصطلاحی است که در بسیاری از زمینه ها استفاده می شود، از بهبود سلامت روان برای کمک به افراد در رسیدن به اهداف شغلی گرفته تا موارد دیگر. معنی اعتماد به نفس فراتر از یک کلمه است. تعریف اعتماد به نفس یک مفهوم واقعی است که با سلامت روان، رفاه و مثبت اندیشی در جهان مرتبط است. اعتماد به نفس شامل احساس و عمل است که در این مقاله ویکی روان بیشتر به آن میپردازیم.
لینک مقاله : https://www.wikiravan.com/self-confidence/
ادامه مطلب
در راهِ فیلسوف شدن
ما چی هستیم؟ من قبل از تولدم کجا بودم؟ چرا من خرگوش نیستم؟ یا کرگدن؟ چرا بزرگ میشم؟ چرا پیر میشم؟ چرا می میرم؟ هر چه در کتاب های اخترشناسی می گشت جواب این جور سؤال ها را پیدا نمی کرد. از کتاب زیست دبیرستان هم چیزی دستگیرش نشد؛ نه اینکه مشکل در این باشد که روشهای مطالعه و یادگیری را بلد نبود؛ نه. در جای اشتباهی دنبال جواب این جور سؤال ها می گشت. بچه ها مسخره اش می کردند. اسمش را گذاشته بودند بچه فیلسوف. اِنقدر فیلسوف فیلسو
اعتماد به نفس (اعتمادبه نفس به انگلیسی: self-confidence) یک مهارت فردی است که همه قادر به ایجاد و تقویت آن هستند. اعتماد به نفس مهم ترین موضوع در مسیر موفقیت و ارتقای فردی است. بدون افزایش اعتماد به نفس و تقویت دائمی آن، شما هرگز نمی توانید آدم موفقی باشید. اعتماد به نفس کودکان ، راه های افزایش اعتماد به نفس در بزرگسالان ، افزایش اعتماد به نفس در زنان و بعبارت دیگر افزایش اعتماد به نفس در مقابل دیگران موضوعاتی هستند که لازم است به آنها پرداخته شود. اع
اگر به دنبال تغییر و تحول فردی هستید اولین نیاز شما ارزیابی صحیح سطح اعتماد به نفس خودتان است. با انجام تست اعتماد به نفس شما می توانید متوجه شوید که از نظر اعتماد به نفس در چه شرایطی قرار دارید. بعد برای افزایش اعتماد به نفس ساده ترین راهی که بسیاری روانشناسان توصیه می کنند، بهبود و تقویت تک تک سوالات مطرح شده در تست اعتماد به نفس است.
شما همچنین می توانید از « آزمون اعتماد به نفس و خودکارآمدی » سایت راز موفقیت نیز برای ارزیابی میزان اعت
عمران حلبی گوید بامام صادق ع عرض کردم چه صفاتی برای مرد پسندیده تر است فرمود وقار بدون هیبت سنگینباشد و مردم ازاو نترسد و بخشش بدون عوض خواستن و اشتغال بغیر مال دنیا 34 علی بن الحسین میفرمود همانا شناسایی بکمال دین مسلمان یعنی علامت کمال دینش ترک کردن سخنی است که باو مربوط نیست و کمی مجادله و خویشتن داری و صبر و حسن خلق علی بن الحسن ع فرمود از جمله اخلاق مومن انفاق بر اهل و عیال است بقدر تنگدستی و تو سعه دادن بقدر توسعه ایکه خدا باو
مدتها بود فیلمی را نیمه کاره رها نکرده بودم. مخصوصا از داخل سینما. ولی صدای اهسته ی افشین هاشمی واقعا روی اعصاب بود. فیلم که داستان خودش را زود لو می دهد. واقعا ان همه نریشن که رویا تیموریان می خواند واقعا لازم است؟ بدون انها فیلم حرف خودش را نمیزند؟ ا
ظاهرا هرکسی میتواند فیلم بسازد اما مسلما هرکسی فیلمسازنخواهد شد. حتی اگر دست بگذارد روی موضوعی تابو وار از سرزمینش.
باران گرفت وقتی دلش گرفت. در اتاق، روبروی سجاده نشسته بود و میخواست برای اولین بار نماز شب بخواند
وقت ضیق بود و جای خواندن نماز وترِ بدون قنوت هم نبود.
مفاتیح شیخ عباس روبرویش باز بود و میخواست بفهمد این نماز شب که بزرگان با آن از خلق کندند و به حق پیوستند چطور خوانده میشود.
رسید به جایی که در قنوت باید برای چهل مومن استغفار کرد. اللهم اغفر لفلان. این را که خواند سرش آرام آرام به سمت زمین مایل شد. به نظر میآمد اتاق تاریکتر شد. فضای اط
یعنی من کشته مرده ی اون پراید مدل پایینم که تو یه خیابون 6 متری به جرثقیل چند تونی با بوم 25 متری که از روبروش اومده و هیچکدوم هیچ راهی ندارن، چراغ و نور بالا میزنه که دنده عقب بگیر برو کنار بذار من رد بشم! :)))
یعنی اعتماد به سقفت منو کشته:) .. اگر این اعتماد به نفس جوجه اردک زشت داشت فقط دور و بر طاووسها می پلکید:))
قربانی بر ایوان می خواند : روزگار غریبی ست نازنین
از زبان شاملوی جان می گفت و گویا نار الله الموقده در قلبم شعله می کشید و تمام تن و جانم را می سوخت...
" دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت دارم ... "
هق هق گریه سر دادم در کنار پدرم.نگاه عجیبش قابل لمس بود.نمی تواند هضم کند من را... ولی من او را می فهمم.می دانم چرا گریه می کرد: از غصه ی دخترک غمین و شاید فسرده اش که همچو کبوتری زخمی در آغوشش هق هق دوری و هجران سر داده بود. گریه می کرد چون دلش می سوخت ب
بسم الله الرحمن الرحیم
مجموعههای فرهنگی ایمانی انقلابی، غالباً برای حل مشکلات نظام و حفرههای آن شروع و ادامه مییابند.
ولی آفت بزرگ این مجموعهها سوار شدن روی سیستم خود و دستها را طوری حائل کردن است که کسی تقلب نکند یا کسی مشابهکاری نکند یا کسی کنار ما در نیاید. یعنی کسی با کسی کار نمیکند مگر اندازهی خودش یا بزرگتر از خودش باشد. یا رابطهای وجود داشته باشد.
این یک آسیب بزرگ ماست. شاید به همدیگر اعتماد نداریم. این هست.
شاید فرد
سلام
میخواستم بدونم ارتباطاتی که در دوران دبیرستان بین یک دختر و پسر اتفاق میافته تا چه اندازه درسته و تا چه اندازه غلط؟
اگه پسر یه کم سنش بالاتر باشه مثلا ۲۰-۲۱-۲۲ و دختر هم ۱۷-۱۸ سالش باشه و پسره هم قصدش ازدواج باشه چطور میشه به اون دختر اعتماد کرد؟، در واقع چطور میشه به حرف یک دختر دبیرستانی اعتماد کرد؟
آخه یه دوستی داشتم تو سال آخر دبیرستان با یک دختر همسن خودش رابطه داشت، اما وقتی دختر دانشگاه دلخواهش قبول شد خیلی راحت پسر رو کنار گذاشت
آن صدایی که مرا سوی تماشا میخوانداز فراموشیِ امروز به فردا میخواند
آشنا بود صدا، لهجۀ زیبایی داشتگله از فاصله، از غربت و تنهایی داشت
همنفس با من از آهنگ فراقم میخواندداشت از گوشۀ ایران به عراقم میخواند
یادم انداخت که آن سوی تماشا او هستمیروم میروم از خویش به هر جا او هست
جمکران بدرقه در بدرقه، تسبیح به دستسهله آغوش گشودهست مفاتیح به دست
رایحه رایحه با بوی خودش میخوانَدخانۀ دوست مرا سوی خودش میخوانَد
خانۀ دوست که از دوست پر
به نام خدا
توی این روزهای گرم داغ تابستان هرروز خدا صبح به صبح از خواب بیدار میشم و با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم روز و کار خودم را شروع میکنم
خلاصه بعد از مسواک زدن و مرتب کردن موهام و زدن ژل به موی سرم آماده رفتن به محل کارم میشم تا یک روز خوب را دوباره شروع کنم .
راستی این را یادم رفت بگم شغل من حراست هستش حراست از مکان وسیله و وسایل کار دیگران در محل کار .
خلاصه باید این رابگم که شغل من به نوبه خودش یک شغل آبرو مند هست چرا چون همه به من و امس
رابطه ی عمل زیبایی و اعتماد به نفس
مردم به دلایل متفاوتی زیر تیغ جراحی های زیبایی می روند.
برخی از این جراحی ها علت های پزشکی دارند مانند: عمل برداشتن پف چشم که برای بهبود بینایی بیمار انجام می شود.
بقیه ی جراحی های زیبایی اغلب هدفی جز زیبایی ندارند.
در
این میان برخی بیماران به علت کمبود اعتماد به نفس داوطلب جراحی های
زیبایی از جمله جراحی بینی می شوند و به دنبال افزایش اعتماد به نفس خود
هستند.
ادامه مطلب
به شدت احساس می کنم هنوز ارتباط با آدم ها رو یاد نگرفتم
به شدت احساس می کنم اگه الان ازدواج کنم مجدد به خاطر عدم مهارت ارتباط درست می بازم
دلسوزی در جای خودش و به حد خودش
غرور در جای خودش و به حد خودش
کینه در جای خودش و به حد خودش
مهربونی در جای خودشو به حد خودش
اینا مواردی هستن که من تو زندگیم در عمل بلد نیستم و همیشه برعکس کار می کنم
باید بدونی که برای دیگران باید تعارف بود و نه دلسوزی
سلام!
تابستون شده، آسمون نیمچه آبیه، دور اتاقم رنگ سبز می درخشه و دیروز دویدم!
بهار و تابستون همین هاش زیباست. چند روز در آرهوس برام باقی مانده، چند روز هم بین اش در کپنهاگ. بعدش اسبابکشی می کنم آلمان پیش خانواده ام و دوست های عزیزم و دلبر! دقیقا یک هفته ی دیگه سالگرد اولین بوسه مون هست :) پارسال اینموقه خیلی گیج بودم. ولی الآن پر از شوق ام و اعتماد به خودم و مسیرم. با انقلاب های کوچکم و شکوفاییم. بیست و سه سالمه !هنوز بعضی وقت ها که می خوام خودم ر
مدیران موفق صبح ها زود از خواب بیدار می شود. من مدیر موفقی بودم، آن روز اما کمی خواب ماندم. چشم هایم را میمالیدم و کورمال کورمال با خمیازه های کشدار سعی میکردم راهم را از تخت به سوی آشپزخانه پیدا کنم تا سریعتر صبحانه بخورم و به سمت شرکت حرکت کنم. سال ها تجربهی زندگی مجردی به من آموخته بود که تنهایی صبحانه خوردن دردناک است. شاید عحیب به نظر بیاید. تلویزیون را روشن کردم تا با اخبارگو صبحانهای صرف کنم او برایم خبر بخواند و من تحلیل هایم را از
از مزایای داشتن خانه ی مجردی همین است که اگر ساعت ها سکوت بخواهی به آسانی میتوانی آن را برای خودت داشته باشی از ظهر بعد از ناهار خودم را پرت کرده ام روی مبلم و پاهایم را از دسته اش اویزان کرده ام و در سکوت به دیوار روبه رو خیره شده ام بدون آنکه نگران چیزی باشم تابلوی دیوار رو به رو عکس یک پنجره ی باران زده است و پیارسال از یک مغازه تو تهران خریده ام پنجره های باران زده منظره ایست که چند روز است دوباره میبینم این طرف ها یک پاییز درست و حسابی آمده
چرا من احمق با وجود اینکه چندین بار بهشون اعتماد کردم و دهنم سرویس شد باز حماقت کردم و بهشون اعتماد کردم.
جرا وقتی که چند صد بار امتحانشون رو پس دادن باز من بهشون فرصت دادم ؟ چرا باز خودم رو انداختم توی گردابی که هزاران بار سر نفهمی خودم و اعتماد خودم را انداخته بودم . چرا من احمق باز بهشون اعتماد کردم و به حرفشون گوش دادم .
لاشیا قبل از اینکه خرشون دم پله عزیزم قربونت برم تو هم یکی از مایی به محض اینکه خره رد شد .....
یه روز خودم رو میکشم . قول مید
از مزایای داشتن خانه ی مجردی همین است که اگر ساعت ها سکوت بخواهی به آسانی میتوانی آن را برای خودت داشته باشی از ظهر بعد از ناهار خودم را پرت کرده ام روی مبلم و پاهایم را از دسته اش اویزان کرده ام و در سکوت به دیوار روبه رو خیره شده ام بدون آنکه نگران چیزی باشم تابلوی دیوار رو به رو عکس یک پنجره ی باران زده است و پیارسال از یک مغازه تو تهران خریده ام پنجره های باران زده منظره ایست که چند روز است دوباره میبینم این طرف ها یک پاییز درست و حسابی آمده
مردی دو پسر داشت. یکی درسخوان اما تنبل و تن پرور و دیگری اهل فن و مهارت که همه کارهای شخصی خودش و تعمیرات منزل را خودش انجام می داد و دائم به شکلی خودش را سرگرم می کرد. روزی آن مرد شیوانا را دید و راجع به پسرانش سر صحبت را بازکرد و گفت: «من به آینده پسر اولم که درس می خواند و یک لحظه از مطالعه دست برنمی دارد بسیار امیدوارم. هر چند او به بهانه درس خواندن و وقت کم داشتن تنبل است و بیشتر کارهایش را من و مادر و خواهرانش انجام می دهیم اما چون می دانم که ا
دخترک پای چشم هایش سیاه برگشته بود، پلک هایش را به زحمت باز نگه داشته بود.
از من پرسید: رمان های روسی کجاست؟
راهنمایی اش کردم.
جنایت و مکافات را برداشت و گفت: هر کس جای من باشد، خودش را هم نمیتواند تحمل کند. بله! هر کس جای من بود همین کار را میکرد...
خیلی برایم عجیب بود. از مغازه که بیرون رفت، پسری به دنبالش دوید و شروع کرد قربان صدقه برود. سر دخترک را گرفت و روی شانه اش چنان محکم فشار داد که دخترک با تحکم فریاد زد: ولم کن بی ناموس بی پدر مادر!
میخ
عزیزم! نمی دانم کیستی و نامت چیست. مهم هم نیست. هر که هستی باش. شاید مثل تو زیاد باشد. آشوبی و این آشوب سردرگمی در دوراهی عشق و عقل است. می دانم چقدر سخت است. من هم همانند تو دوراهی زیادی در زندگی ام داشته ام. در هر زمینه ای که فکرش را بکنی ولی صبر درمان تمام این دودلی ها بود. دوایی قطعی جهت درمان. در این دوراهی که گیر کرده ای خودت را واگذار کن به خدا. ببین دلت را آرام می کند یا نه. ببین می توانی نه بگویی یا نه. ببین زندگی ات در جهت کدام جریان در حرکت اس
روزی بود و روزگاری بود. در زمان های قدیم پادشاهی بود به نام عادل شاه. شاه افسوس می خورد که پیر شده ولی هنوز فرزندی ندارد.
پادشاه روزی پیش ساحری رفت و از او چاره ای خواست.مرد گفت:پادشاه این دو دانه گندم را با همسرت بخور. به زودی فرزندت به دنیا می آید.
پادشاه رفت و دو دانه گندم را همراه همسرش خورد.بعد از مدتی دختری به زیبایی مهتاب متولد شد. عادل شاه نام دختررا گندم گذاشت. فردای آن روز شاه پیش مرد جادوگر رفت. ساحر گفت:دخترت هر جمعه به غار ببر تا نمیر
زن، سرم را روی یکپاش گذاشته، خم شده و انگشتهاش را لای موهام یله داده به جستوجو. کف دستش هنوز عطر زردچوبهی دیشب را میدهد که سخاوتمندانه، مشت کرده و ریختهبود روی میگوها. منِ قدردانِ بودناش، خوشخوشک و لرزان در آینهی پشت شانهام، چشمها را خمار کردهام و خطِ پلک تازهای را تمرین میکنم. مطابق دستورالعمل: از انحنای بیرون به سمت برگی چشم. زن میان شخمزدنهاش، به زخمهی صورتیِ زیر موهام که میرسد پوستهی نازک ملتهبام ر
آدمیزاد باید در طول زندگیاش تا میتواند تجربه کند. آدم نباید به خودش گل بزند، بلکه باید بگذارد دیگران به او گل بزنند. این کار باعث افزایش عزت نفس میشود. من اگر مثل خیلی دخترهای دیگر از همان دوران راهنمایی دوستی با پسرها را تجربه کرده بودم، امروز زندگیام طور دیگری میبود. اگر از همان سن پایین یاد میگرفتم که آدمها چگونه دروغ میگویند و یاد میگرفتم که دروغگوها و ریاکاران چه شکلی هستند، آن وقت در 27 سالگی طور دیگری به آدمها اعتماد می
تکلیف کسی که راه رو چهل ساله به طور ظالمانه ای در حق خودش رفته، و زمینه ظلم دیگران در حق خودش رو فرآهم آورده .. و نه کسی می تونه اونو نجات بده و نه به نجات خودش فکر میکنه .. چیییییه؟؟!!!
کسی که با روش تربیتی مسخ کننده به علاوه جهل و عادت های ویرانگر خودش هر روز ضربه ای مُهلک بر پیکر حیات خودش وارد می کنه، و منفعلانه حیات و زندگی خودش رو دست همه سپرده .. چطور به خودش برمی گرده؟؟؟!!!
وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْف
شهریور ۹۷
کنار خیابان کوالالامپور نشسته بودم و سرم را به درخت آرش تکیه داده بودم.
کلمات حافظ با صدای او، روحم را آرام میکرد.
فال دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم، همان حرفی بود که میخواستم بفهمد.
آن روز بعد از چندماه دوباره توانستم اشک بریزم و سرپا شوم.
توانستم قید همه چیز را بزنم و از نو شروع کنم.
امشب مرداد ۹۸، به انواع قرصها پناه بردم تا این درد آرام شود و بیفایده است امشب در جستجوی شهریور ۹۷ هستم، در جستجوی همان احساس امن، همان
خیلی دوست دارم که هر چه از تقلید در ذهنم است بریزم روی کاغذی و داخل سطل آشغال بیاندازم و هر چه با عقلم جور در آمد را بنویسم و جهان بینی خودم را خودم ببینم نه عینکی که به زور روی چشمانم گذاشته شده. خری، کاه نمیخورد، عینک سبز که بر چشمانش زدند خورد، جوانی نمیخواست زندگی کند، با جهان بینیهای حُقنهای و تلقینی مجبور به زندگیاش کردند.
در قالب احساس مسئولیت نمیخواهم بنویسم، میخواهم فلسفه خودم را شروع کنم به نوشتن و در این راه مشکل مسئولیت ندا
BluRay,Sita Sings the Blues 2008,x265 HEVC,دانلود Sita Sings the Blues 2008 720p,دانلود انیمیشن Sita Sings the Blues 2008,دانلود انیمیشن Sita Sings the Blues با کیفیت 1080p,دانلود انیمیشن با حجم کم,دانلود انیمیشن سیتا بلوز می خواند Sita Sings the Blues 2008,دانلود رایگان,دانلود زیرنویس فارسی,دانلود مستقیم انیمیشن Sita Sings the Blues 2008,زبان اصلی,سیتا بلوز می خواند,کیفیت بلوری,
ادامه مطلب
هر از چندگاهی...خنده اى میکرد...که شاید نقابى باشد بر روى غم هایشدوست میداشت دیگران را، عشق میورزیداما... در خیالات خودش...عاجز بود از داشتن هر احساسىخالى بود... و در عین حال پر از بغضخود نمیدانست که چراو از خود میپرسید:ز کجا آمده ام؟آمدنم بهر چه بوداشک میریخت...از خدایش میخواستاندکى آرامش به او هدیه دهد :)
سلامامم... من وب فاطمه رو دیدم متناش قشنگ بودبا خودم فکر کردم شاید خوب بشه اگه منم بنویسم...اگه خیلى افتضاحه به بزرگى خودتون ببخشید اولین بار
همیشه در اوج ناراحتی تنها و تنها امید به بهتر شدن اوضاع آدمی را به ادامه زندگی وا میدارد...حالیا "امید" به نظر نگارنده، یکی از راههای مقابله با توقف و ایستایی نیست بلکه تنها راه آن است.حال امیدوار بودن به چه؟بی شک نظر نگارنده اُمید به معنای خوش خیالی و انرژی مثبت و مهندسی ذهن زیبا نیست؛ بلکه مقصوداعتماد و اطمینان به سرمایه است.چه سرمایهای؟انسان آیندهنگر اگر چه در "حال" به سر میبرد، اما از آینده غفلت نمیکند و در همین راستاکارهایی انج
شنیده اید می گویند آدم جادو می شود؟
جادوی یک موسیقی که به سختی می فهممش ،به زبان بیگانه ای فریاد می زند ، مرا گرفت..
در خودش حبس کرد و من شروع کردم به رویا بافتن..
خواننده داشت از یک خداحافظی عاشقانه میگفت و من به رویاهای شیرینی دست انداخته بودم که شاید قرار است برایش زندگی کنم..
خواننده داشت از یک شروعی میگفت که پایانش از پیش نوشته شده است و من داشتم از یک پایان به سوی شروع بی نهایتی خط می کشیدم..
شبیه دو آدم شده بودیم که رو به رو هم نشسته اند و به
یکی بود، یکی نبود. یکی بود که ته یه چاه خودش رو قایم کرده بود. اون چاه یه کتابخونه بزرگ و بلند بود. بالای چاه یه دایره بود که میشد از توش، آسمون شب و روز رو دید. و حقیقت اونجا بود، دنیای واقعی اون بیرون بود. ولی اون شخص نمیخواست بره بیرون. همون جا موند. هرروز خودش رو بین داستانها گم کرد. شبها کف زمین میخوابید، جایی شبیه قبر که بین خاکها برای خودش کنده بود. سردش بود. پایان.
این ماجرای واقعی در مورد شخصی به نام نظرعلی طالقانی استکه در زمان ناصرالدین شاه ،دانش اموزی در مدرسه ی مروی تهران بودو بسیار بسیار آدم فقیری بود.یک روز نظرعلی به ذهنش می رسد که برای خدا نامه ای بنویسد.نامه ی او در موزه ی گلستان تهران تحت عنوان "نامه ای به خدا" نگهداری می شود.مضمون این نامه :بسم الله الرحمن الرحیمخدمت جناب خدا !سلام علیکم ،اینجانب بنده ی شما هستم.از آن جا که شما در قران فرموده اید :"و ما من دابه فی الارض الا علی الله رزقها"«هیچ
دوران دبیرستان یه رفیق داشتم که همه مسخرهش میکردن.نه قیافهش بد بود، نه لباس پوشیدنش، نه درسش... مسخرهش میکردن چون با خودش حرف میزد! سر کلاس از خودش میپرسید امروز امتحان شیمی داریم؟ خودش جواب میداد آره... زنگ تفریح از خودش میپرسید نوشابه میخوری؟ خودش میگفت آره... بعد از امتحان از خودش میپرسید چند تا غلط نوشتی؟ خودش جواب میداد یکی... وقتی با کسی حرف میزد مثل همه بود ولی امان از وقتی که تنها میشد. شروع میکرد حرف زدن با خودش... ب
همه دلشان می خواهد بتوانند اعتماد کنند و به آنها اعتماد شود.اعتماد فقط به معنای کلک نزدن و دروغ نگفتن نیست. بلکه شکل های ظریف تر روراست نبودن را هم دربرمی گیردمانند امتناع از گفتن حقیقت. دروغ های مصلحتی برای بعضی از افراد قابل قبول هستند و برای برخی دیگر خیر.مهم ان است که قوانین خاص شما در مورد اعتماد در رابطه تان وجود داشته باشد و به آن پایبند باشید. در ادامه راهکارهای پیشنهادی روانشناسان ازدواج برای اعتماد بین همسران بخوانید :• صداقت داشت
سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین
منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه
1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی او
کتاب "کلاسی از جنس واقعه" یا به عبارت دیگر "درس هایی که از استاد غلامحسین شکوهی آموخته ام"، عنوان اثری از دکتر محمدرضا نیستانی، عضو هیأت علمی دانشگاه اصفهان می باشد که اولین چاپ آن، توسط نشر آموخته در سال ١٣٩٢ به زیور طبع آراسته شده است.
کلاسی از جنسِ واقعه با استفاده از رویکرد پدیدارشناسانة مبتنی بر تجربة خودزیسته، به تبیین و تحلیل کلاسهای دکتر غلامحسین شکوهی ـ نخستین وزیر آموزش و پرورش بعد از انقلاب اسلامی ایرانـ پرداخته است. نگا
فرشته، همکارم، دختر آروم و ساکتی هست. همون روزهای اول تلاش کردم به عنوان تنها عضو مونث واحدمون باهاش دوست بشم و موفق شدم. مدام از خودش بد میگه و چند بار برام گفته دوران کودکی و نوجوانی شادی نداشته. مثلا اینکه از بچگی وقتی از مدرسه میرسیده خونه تنها بوده و باید خودش پلوپز رو میزده به برق و ناهار آماده میکرده.
میدونم خیلی غم و غصه تو دلش هست ولی خیلی درونگراست. چند روز پیش یکی از بچهها بهش کادوی تولد داد و یه مرتبه صورتش خیسِ اشک شد و شر
سلام مهربونم امروز یه نکته خیلی خوب رو بهم یاد دادین با کتابی که سر راهم گذاشتین
منم دقیقن دارم همینجوری پیش میرم در نقش یه مادر خوب برای همسرم و هربار و هر روز تو یه زمینه مهم بهش میفهمونم که نمیتوه درست کاراشو انجام بده و ازش ایراد میگیرم و همین باعث شده که رابطه مون به خوبی روزهای اول نباشه
1- موقع رانندگی بهش مرتبن اعلام میکنم که نمیتونه خوب رانندگی کنه یا خوب پارک کنه یا تند نرو آروم نرو ضبط رو خاموش کن چرا زودتر میری ماشین. روشن میکنی او
چمدانش را توی هتل گذاشت و به سمند زرد رنگی که جلوی در منتظر مسافر بود گفت: حرم.
پیرمرد با دستمال یزدی اش دستگیره در را باز کرد و گفت : به چشم.بفرمایید.
سرش پایین بود و با خودش تمام جملاتی را که از توی هواپیما حفظ کرده بود،تکرار می کرد.اول سلامتی و ظهور امام زمان،بعد سفارش مامان مریم،بعد حاجت خواهرها و برادرها ، راستی سفارش امیرعلی یادم نره،دوچرخه مشکی و هشت دنده ای که سفارش داده برایش از امام رضا بگیرم و بعد حرف های خودش
_ عجب ترافیکی ،باید از
بهترین بابای دنیا#پدر
یکی بود یکی نبود، یه موش کوچولو به اسم موش قزی با پدرش زندگی می کرد. بابا موشه از صبح تا شب کار میکرد و شب که به خونه می رسید خسته بود و می خواست استراحت کنه. اما موش قزی شروع می کرد به سر و صدا و بالا و پائین پریدن، تا اینکه بابا موشی سرش درد می گرفت و داد می زد: موش قزی چقد سر و صدا میکنی؟
موش قزی هم گوشه ای کز میکرد و با بابا موشی قهر می کرد.
یکبار پیش خودش گفت: فردا از اینجا می رم تا یه بابای خوب برای خودم پیدا کنم.
فردای آن رو
ظهر یکشنبه ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶، همه مقامات کشوری و لشکری و خیلی از نمایندگان کشورهای منطقه که دل درگرو حرکت مقاومت دارند؛ در مصلا تهران حاضرشده بودند تا به حاج قاسم سلیمانی، یکی از اصلیترین فرماندهان جبهه مقاومت که داغدار از دست دادن پدر خویش شده بود؛ سرسلامتی بدهند.حجم تردد مقامات و افراد شاخص در این مراسم بهگونهای بود که خط و خطوط سیاسی و جبههگیریهای مرسوم بهتمامی رنگباخته بود و از هر دسته و طایفهای، نمایندهای را در مراسم
ظهر یکشنبه ۱۴ آبان ماه ۱۳۹۶، همه مقامات کشوری و لشکری و خیلی از نمایندگان کشورهای منطقه که دل درگرو حرکت مقاومت دارند؛ در مصلا تهران حاضرشده بودند تا به حاج قاسم سلیمانی، یکی از اصلیترین فرماندهان جبهه مقاومت که داغدار از دست دادن پدر خویش شده بود؛ سرسلامتی بدهند.حجم تردد مقامات و افراد شاخص در این مراسم بهگونهای بود که خط و خطوط سیاسی و جبههگیریهای مرسوم بهتمامی رنگباخته بود و از هر دسته و طایفهای، نمایندهای را در مراسم
میدونین که نیوتون در کمبریج تحصیل کرده در طی سالهای 1665 تا 1666 طاعون همه گیر شده و کمبریج هم مجبور شده کالج هاشو تعطیل کنه اون زمان نیوتون 23 ساله بوده.. برمیگرده خونه شون.. این دو سال شروع میکنه به مطالعه و میگن بهترین و تاثیرگذارترین اندیشه هاشو در این دو سال داشته. و در این دو سال پایه فیزیک رو بنا نهاد... این دو سال به قول خودش از مفیدترین سالهای عمرش بوده. و بعد که در سال 1667 برمیگرده کرسی دانشگاه رو نصیب خودش میکنه..
گلزار فالش میخواند؟
بعد از انتشار بخشهایی از کنسرت رضا گلزار یا مهران مدیری در شبکههای اجتماعی بحثهای زیادی درباره فالشخوانی و کیفیت پایین کنسرتها مطرح شد.علی پهلوان، سرپرست گروه آریان: نظر کلی من این است که ویدیوهای اینستاگرام منبع خوبی برای اظهارنظر کلی در مورد خواندن یک خواننده نیست، کما اینکه ویدیوهای رسمی منتشرشده از خوانندهها هم منبع خوبی نیست، چون میشود صدای خواننده را بعد از اجرا با نرمافزار کوک کرد یا حتی آهنگ ر
نوشتن رمان فعالیتی است که در وهله نخست از تخیل نویسنده مایه میگیرد. تخیلی که خودریشه در احساسات و هیجانات نویسنده دارد. نویسنده میخواهد میان رویا و واقعیت پل بزند. از یک سو زندگی با محدودیتها و مسائل خاص خود و از سوی دیگر جهان رویاها و تخیلات. واقعیت و رویا اغلب با هم سازگار نیستند. زندگی یک نویسنده عجین با تخیلات ادبی و الهام است. نویسنده تمنا را فرا میخواند تا از طریق فراخواندن تخیلی تمنا راهی به سوی آن بجوید، راهی که واق
نمى دونم چرا دختران زیبایى رو فقط در حالت هاى خاصى درخودشون می یابند ...
به نظرم انسان اگه زیبایى خودش رو از زاویه هاى مختلف نتونه ببینه، هنوز تمام خودش رو پیدا نکرده...
زیبایى خودش رو وقتى کثیف و هپلیه
زیبایى خودش رو وقتى موهاى بدنش بلند شدند
زیبایى خودش رو وقتى ناخنهاش بدقواره شدند
زیبایى خودش رو وقتى اندامش شبیه ظرف هاى مادربزرگها چهل تیکه و رنگ و رو رفته و استفاده شدند
زیبایى خودش رو وقتى خوابالو بیدار شده یا خستگى داره ازش شره مى کنه
زیب
سالها پیش در یک جمع خودمانی از آقای سهیل محمودی شنیدم که «من هر وقت ایمانم ضعیف میشود، میروم چند صفحه از فضیلتهای فراموششده را میخوانم.» (نقل مضمون)از آن روز خیلی کنجکاو بودم که این کتاب را بخوانم. فضیلتهای فراموششده، شرح حالی است که فرزند حاج آخوند ملاعباس تربتی دربارهٔ پدرش نوشته است. چیزی شبیه به یک اسرارالتوحید معاصر!آقای جلال رفیع، مقدمهٔ مفصلی بر این کتاب نوشته که با این جملات شروع میشود: «در خواندن این کتاب عجله نکن
گشتی زدم در گذشته هایم و باور کردم هر جا کسی باوری را که به او داشتم شکست، در چشمم شکسته شد؛ دود شد؛ مردود شد!
دریافتم هیچ چیز مثل اعتماد، مثل باور، مثل اطمینان، مثل صداقت ثابت شده، مرا اسیر قید هیچ رابطه ای نمیکند؛ حتی پررنگترینهایش!
دریافتم فرو ریختن اعتماد در من، بی صدا است؛ در سکوتی تلخ یا شاید مخفی شده پشت واژه هایی تلخ تر!
من هرگز به هیچ کس نگفته ام دیگر به تو اطمینان ندارم! اما همیشه جسم بی جان اعتمادهایم را زیر آجرهای شکسته دیوار فرو
چون از این کتاب کسی تو وبلاگش تعریف کرده بود، خوندمش. سطحی و گذرا خوندم اما برای دختران نوجوون فکر می کنم کتاب خیلی مناسبی باشه. تا حدی هم ایرانیزه شده!
و حسن اکثریت اینجور کتابها هم فونت بزرگشونه که به فکر چشمای مخاطبینشون هستن :) ولی کتابهای خودیار شبیه همن. بنابراین در مورد اعتماد به نفس یکی همینو بخونه فکر کنم کافی باشه!
درباره این سایت