نتایج جستجو برای عبارت :

کودکی را در کوچه همچین بزنم که بره تو دیواره‌ی ساختمون در حال تخریب بغلی

الان ساعت 7 و 40 دقیقه صبحه و من توی پله‌های اضطراری طبقه هشتم ساختمون خوارزمی دانشگاه ایستادم. حرکت نور گرم خورشید روی درخت‌ها و ساختمون‌ها رو توی این روز سرد آلوده نگاه می‌کنم و جذاب تر از همه؟ 17 تا طوطی سبز خوشرنگ روی بالاترین شاخه‌های درخت چنار جلوی ساختمون نشستن و حموم آفتاب میگیرن. هرازگاه پرهاشون رو مرتب میکنن و با هم دیگه صحبت میکنن.

پنج شنبه - پنج دی 98
ساختمون دوتا کوچه اون‌طرف‌تر خیلی سریع بالا رفته و نمای سنگ‌شده‌اش از توی بالکن مشخصه؛ مثل هر برنامۀ دیگه‌ای بخش‌بخش پیش رفته و به نتیجه رسیده. نمی‌دونم شاید سازندگان این ساختمون هم دارن کم‌کم فراموش می‌کنن که چه ذوقی برای اجرایی شدن این برنامه داشتن؛ مثل من که تو روزمرگی فراموش می‌کنم دارم بخش‌بخش برنامه‌هام رو جلو می‌برم و نمی‌تونم از بیرون ماجرا بهش نگاه کنم و مثل قدیم ذوق کنم. گاهی دعاهام رو فراموش می‌کنم و حواسم نیست که هر بو
 
اردیبهشت ها یه لحظه هایی هست که هوا ابریه و باد خنک میاد. صدای شاخه های سبر درختا توی باد میپیچه و تو توی طبقه اول، جلو شیشه های قدی ساختمون منظره رو تماشا می کنی. بعد یهو بارون شروع میشه... بارون شدید و وقتی از ساختمون بری بیرون بوی خاک نم دار تنها چیزیه که حس می کنی...
پردۀ اول
دوران دبستان بودیم که اواسط سال تحصیلی بهمون اعلام کردن بند و بساطتون رو جمع کنین که قراره از این ساختمون قدیمی ببریمتون مدرسۀ جدید. ما هم طبیعتاً جمع کردیم و رفتیم یکی دو کوچه اونورتر تو ساختمون جدید. انصافاً ساختمون قشنگی بود (البته اون زمان. چون الان دیگه کلنگی شده)
ورود ما به مدرسۀ جدید مصادف شد با افتخار شاگردی در محضر یک ناظم عجیب و غریب. این بنده خدا در هر مورد با ربط و بی‌ربطی سر حرف رو می‌کشوند به یک جمله تکراری و می‌گفت:
« م
دلم گرفت بود ،میخواستم برم هم چیزی که لازم داشتم رو بخرم هم یکم قدم بزنم اما به جونم زهر شد ،اخه این چه کشوریه اول یه پرشیا سفید  گیر داده بود بهم بعد یه جوونک لات ، اشکم در اومده بود به سوپر مارکت سر کوچه پناه بردم که دست از سرم برداره ،بعد هم که رفت تا خونه دویدم ، هنوز هم دلم گرفته دلم میخواد زار بزنم از این شرایطی که دارم ،هر دفعه هیراد گفته بود قبل هفت نرو بیرون گوش نداده بودم این هم شد نتیجه اش ... 
بچه بودم. شاید حدود 11 سالم بود. هر روز تابستونا برنامه این بود سر ساعت 5 همه بچه های محل تو کوچه همو ببینیم. هوای رشت به شکل وحشتناکی شرجیه و آدم کافیه یه جا وایسته تا بدون هیچ حرکتی شر شر عرق بریزه. یادمه تو اون اوج هوای گرم فوتبال بازی می کردیم. به قدری حال میداد و لذت بخش بود که حتی نمیتونید تصورش رو کنید.
هرکی مارو میدید میگفت این دیوانه ها دیگه کین تو این ساعت دارن دنبال یه توپ پلاستیکی میدوند. هیچ کس مارو درک نمیکرد. بازی ما تا پاسی از شب ادام
یه مرحله‌اش اینه که خودت رو همون طوری که هستی بپذیری و دوست داشته باشی، مرحلهٔ بعد این طوریه که بقیه (پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر و...) رو هم همون طوری که هستن بپذیری و‌ دوستشون داشته باشی و نکتهٔ مهم اینه که هر تلاشی برای تغییر خودت و بقیه، اگه مثل ساختن یه ساختمون باشه، این پذیرش، پی‌ریزی بتنی این ساخت‌و‌سازه. نکتهٔ مهم دیگه هم اینه که ساختمون بهتر شدن دنیا، همراه و همگام با ساختمون خودت پیش می‌ره و نیاز نیست مستقلا خیلی کاری براش انجا
من مهندس عمرانم و تخصصم ساخت و سازه، اما بشر واقعا داره با ساخت و
ساز‌های بی‌رویه به محیط زیست ضربه می‌زنه. هر جا رو که می‌بینی، دارن
می‌کوبن و برج می‌سازن. اگه از بالا به شهر نگاه کنی، ساختمون‌ها مثل
مکعب‌هایی هستند که کنار هم چیده شدن. ما که یه خواب راحت نداریم، همه‌اش
تا میام بخوابم، این کارگر‌ها که ساختمون می‌سازن، با داد و بی‌داد
نمی‌زارن. قدمم هم سبکه، باور کنید هرجا می‌رم، دور و برش شروع می‌کنن به
ساخت و ساز!  فکر‌کنم حتی ا
بخش اول:
 
چند روز پیش، راننده ای که من رو به محل کارم میبره خواب مونده بود، چون از کرج باید میمومد خیلی طول کشید، منم ترجیح دادم دیگه بالا نرم و همون سرکوچه قدم بزنم تا بیاد؛ ساعت حدودای 6 صبح بود، یواش یواش کارگرهای کنار خیابون هم اومدن ... با هر قدمی که من میزدم اونها بیشتر مینشستن و چِشم چشم میکردن که یه ماشینی بیاد که ببرتشون سرکار ...
 
نیم ساعتی منتظر بودم، بالاخره راننده رسید و سوار شدم ولی اونها همچنان چشمشون به ماشینی بود که کارگر ساده
دوست داشتم تو را در اتوبوسی ببینم،حواست نباشد و خوابت ببرد،من هم زل بزنم و زیر لب بگویم:چه غوغایی به پا کرده چشمانت...اگر ناگهان بیدار میشدی و مرا می دیدی،هرچقدر هم صدایم می کردی باز هم نمی شنیدم،سخت است جدایی از فکر رویاها،مگر اینکه اتوبوس سرنوشت ناگهان از حرکت بایستد،تو پیاده شوی و سرنوست من بپیچد داخل کوچه ی علی چپ،راستی گندمی،چند نفر تابحال با این قدر فاصله ناگهانی هم را در اتوبوس دیده اند؟یا چند نفر زنده از کوچه ی علی چپ بازگشته اند؟
ن
سلام عمر بابا
۲۲ برای شب نیمه شعبان بود هنوز تو درفت گوشیمه. ان‌شالله بهترش کنم ویرایشش کنم برات می‌فرستم.
 
اما خوشگل دخترم امروز به روایتی تولد خانم حضرت رقیه‌ سلام‌ الله علیها است. احتمالا بارها تو این چند سال از من و مادرت خواهی شنید که: منِ بابات همه‌ی همه‌ی زندگیمو هر چی دارم و ندارم رو از این خانم و عموشون دارم.
کاش بشه که تا وقتی بزرگ می‌شی زمین خودمونو بخریم ساختمون خودمونو طراحی کنیم، حسینیه‌ای که دلم می‌خواد رو بزنم و براشون م
آفتابم...
ای شعله‌ی مژگانت، شلاقِ صورتِ دوزخیانِ وامانده در زمین
ای زیبایی‌ات کورکننده
آه که چشم‌هایم از دیدن رخ زیبایت خواب به خواب رفته‌اند اما
اما
اما
اما سردرد و تشنگی چنان بر من غلبیده‌اند که خواب ندارم
نه... نه... نه از سردرد و تشنگی
که از عطش وصال تو است که پلک بر هم نتوانم گذاشت
ای تنها معشوقی که لحظه‌ی دیدارت رفع تشنگیِ سال‌ها دوری نمی‌کند که هیچ، پدرِ صاحابِ جدِ آبِ بدن را در می‌آورد
عشقت چنان بر تنِ روح سنگین است 
که شلپ شلپ،
 عر
کرونا عامل بیولوژیکی‌ئه یا نه، آمار چین واقعی‌ئه یا شوخی تلخ، این داستان واقعاً توی چین تموم شده یا اونا هم مثل این‌جا می‌گن سلامتی مردم مهمه ولی «چرخ اقتصاد هم باید بچرخه»، نمی‌دونم. و هیچ ذهن عاقلی هیچ گزاره‌ای رو به‌طور قطعی رد نمی‌کنه وسط این دریای گل‌آلود. ذهن‌م خیلی وقته وسط این اخبار مونده و به هیچ سمتی تمایل نداره، ولی خیلی می‌ترسم از جهان ناشناخته‌ی پساکرونا. 
 
 
پی‌نوشت: روزگار قرنطینه‌م ُ با «آن فرانک» مقایسه می‌کنم که
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
_____________________
______________
برای نوشتن دلیل میخواستم... 
دلیلی پر از آرامش که شعرهایم را آنچنان در خود غرق کند که جایی  
برای مضمونی جز تو باقی نماند. 
تو آن گمشده ای که سالهاست قلبم را به تسخیر خود در آورده و من  
آن شاعر بی پناهم که در کوچه پس کوچه های شعر پرسه می زند تا  
بلکه خبری یا اثری، و یا نشانی از تو بیابد. 
افسوس که همه ی شعرها بی تو غمگینند و همه ی کوچه ها بن بست...

✅ انتشار چاپ اول مجموعه شعر " همه ی کوچه ها بن بستند"
بهمن ماه ۱۳۹۷
مجموعه اشعار ح
ای تکیه گاه و پناه
زیباترین لحظه های
پرعصمت و پر شکوه
تنهایی و خلوت من
ای شط شیرین پرشوکت من
ای با تو من گشته بسیار
درکوچه‎های بزرگ نجابت
در کوچه های فروبسته استجابت
در کوچه‎های سرور و غم راستینی که‎مان بود
در کوچه باغ گل ساکت نازهایت
در کوچه باغ گل سرخ شرمم
در کوچه‎های نوازش
در کوچه‎های چه شبهای بسیار
تا ساحل سیمگون سحرگاه رفتن
در کوچه‎های مه آلود بس گفت و گو ها
بی هیچ از لذت خواب گفتن
در کوچه‎های نجیب غزلها که چشم تو می خواند
گهگاه اگر ا
کوچه ها باریکن دکونا بستس
خونه ها تاریکن طاقا شکستس
از صدا افتاده تار و کمونچه
مرده می برن کوچه به کوچه
نگا کن مرده ها به مرده نمیرن
حتی به شمع جون سپرده نمیرن
شکل فانوسی اند که اگر خاموش شه
واسه نفت نیست هنو یه عالم نفت توشه
جماعت من دیگه حوصله ندارم
به خوب ، امید و از بد گله نداره
گرچه از دیگرون فاصله ندارم
کاری با کار این قافله ندارم

دانلود
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال دلم مردم شهر ! خدا حافظتان من رفتم کسی از کوچه ی غم آمده دنبال دلمنجمه زارع
+خیلی شعر خوبیه...
اینکه من گاهی حواسم به کارایی که م
سلام
حتما این جمله رو شنیدین که میگن؛
و در آخر حرف های دشمنان مان را فراموش خواهیم کرد٬ اما سکوت دوستان مان را هرگز!!!
مشکل من دقیقا همینه دوستان.
مادرم مدیر ساختمونه، یه ساختمون رو از صفر رسونده به یه شرایط مناسب واسه زندگی، کارهایی کرده واسه این ساختمون که خیلی از مردهای ساختمون حاضر نشدن مسئولیت ها رو به عهده بگیرن! من خودم تلاش ها و خستگی هاش رو با چشم های خودم دیدم، ولی متاسفانه به خاطر فرهنگ پایین و نداشتن هیچ آگاهی در مورد آپارتمان نشین
دیروز ...
عبور تو در کوچه ها وزید ...
و هنوز ...
راستی !
اگر تو نبودی ...
این کوچه ...
با کدام بهانه بیدار می‌شد ؟!
و این شب ...
با کدام قصه می‌خوابید ؟!
پ.ن : نام گذاری کوچه خانه پدری شهید لطفی نیاسر 
شهید راه نابودی اسرائیل
شهید محمد مهدی لطفی نیاسر
چیزی که الان دلم میخواد, قدم زدن توی خیابون هست. هوا همین اندازه ای که الان سرد هست سرد باشه. باد نیاد ولی. اسمون ابر داشته باشه ولی ستاره هاش پیدا باشن... من هی پیاده روی کنم هی پیاده روی کنم هی پیاده روی کنم... هی گوش کنم... هی گوش کنم... هی گوش کنم.. به همین صدای مردم کوچه و بازار... همین صداهای واقعی... هی ببینم هی ببینم چشام رو پر کنم از ادما.. از ساختنمونا... از درختا... خیابونش خیلی شلوغ نباشه. از این خیابونا باشه که دو بَرش ساختمون و دکه و اینا هست... ا
کوچه ما و کوچه های اطراف اون از دیرباز به جای شباهت زیادش به ایران شباهت زیادی به کوچه های ایالات متحده داشت. بسکتبال به جای گل کوچیک مهم ترین شاخصه اون بود البته که دلیل نمیشد داخل کوچه ورزش ملیمونم انجام ندیم ولی خوب. دیروز زمانی که داشتم از وسط محله مون رد می شدم حلقه بسکتبال قدیمی مال 10 سال پیشو دیدیم که حالا به یک تیر برق جدید وصل شده بود. شایدم مدت زیادی اونجا بود و من ندیده بودمش به هر حال چیزی که مهمه اینه که خود خودش بود. پوسیده شده بود
یک شهر کوچیک_بهتره بگم یه شهر که از اول تا آخرش یه خیابون درازه و طی کردنش سرجمع نیم ساعت طول میکشه_ نزدیک روستای پدریم هست که در نظرش گرفتم برای طرح...دو طرف تمام کوچه هاش چنارهای بلند و درخت های بید لیلی داره و وسط بولوار اصلی شهرش پر از گلهای رُز رنگ و وارنگه...فردا برادرم میره با مسئول شبکه صحبت کنه و ببینه برای اون سه چهار ماهی که من بیکار هستم به پزشک احتیاج دارن یا نه...البته اگه نیاز داشته باشن هم به عنوان پزشک جانشین میرم و حقوقم کمتره ام
میخواستم برم بیرون یک ورق ژلوفن بخرم ... با پروتکشن کامل ماسک ودستکش زدم بیرون  توی کوچه مردی رو دیدم که بدون دستکش تا کمر رفته تو سطل آشغال تا اقلام پلاستیکیو جمع کنه برای فروش... خجالت کشیدم، دستامو بردم زیر چادر و دوست داشتم داد بزنم سر کرونا که اصلا درک و شعور نداره نباید این موقع سال میومد ایران که بیشترین درامد کارگرا مال همین موقع بود ... دوست داشتم داد بزنم سر مسوولینی که سفره ی انقلابو کلا با سفره خوردن و به فکر فقر مردمشون نیستن ....
پی ن
اینترنتی که جنابِ جهرمی بصورت رایگان !! و تا پایانِ سال !!! برامون تدارک دیده منو یاد روزگارِ اینترانتیِ ابان میندازه.بزرگوار اومد زحمت بکشه ولی به واقع مارو انداخته تو زحمت.بس که هی مجبور میشم برای خطم بسته بخرم.قدرتی خدا بعد از خرید بسته میبینی اینترنت خط هم سرعت نداره!نمیدونم جریان از چه قراره خلاصه.
یعنی چنان هدیه ای دادن که اصلا نتونستیم ازش استفاده کنیم.اینجاست که باید گفت :
مرا به خیر تو امید نیست جهرمى،شر مرسان !!!!
 
حرف ها دارم،ایا بزن
 
شلوغی خیابون و آفتاب مرداد ماه کلافه اش کرده بود؛
خیلی وقت بود از خونه نزده بود بیرون؛
خیابون ها و آدمها براش غریبه بودند؛
خوشحال نبود ناراحت هم نبود یه احساس مسخره و کسل آور همه وجودش رو گرفته بود؛
بالاخره به ساختمون مورد نظر رسید از پله ها بالا رفت  و نشست تو نوبت؛
مثل همیشه بارم کلی هم صحبت پیدا کرد؛
از دختربچه سه ساله بانمک گرفته تا پیرمرد شصت ساله؛
همه باهاش حرف می زدند و اونم خوب گوش میداد.کارش تو ساختمون یه کم طول کشید ولی بالاخره تمو
دیره ولی باید یاد بگیریم وقتایی که باید حرف بزنم، بزنم......مات شدن هیچ وقت بهترین گزینه نیست....تو هیج کجای زندگیم حرف نزدنم برام خوبی یا شانس نیاورده برعکس همیشه مساوی بوده با بدی وبدشانسی مطلق اما هیچ وقت باعث نشده بوده نسبت بهش اونقدری که امروز بدم اومد بدم بیاد میدونم که خیلی زود نمیتونم بهش برسم اما از الان شروع میکنم... حرف بزنم وقتایی که باید.... 
 
میخوام برم باهاش حرف بزنم و از رازهایی ک هیشکی ازش خبر نداره بهش بگم...شنبه بعد اون حرفی که زد حس کردم داره بهم میگه انقدر دور نشو ازم... امروز تو خیابون از بیکاری داشتم به حرفایی ک ممکنه بهش بزنم فکر میکردم...بغض خفه ام کرد..و باریدم..برای سومین بار توی خیابون نفس کم آوردم...باید حرف بزنم...باید برطرف شه این همه سوء تفاهم...باید تموم شه این همه سردی...هعییی
نوشتم تا فردا ک از خواب بیدار شدم یادم باشه که دیشب چه برنامه ای براش داشتم...
زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکنم
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
للحق
هر از گاهی که در حال گذرم از کوچه و خیابان (و گاهی بر و بیابان) نکته ای نظرم را جلب می کند و با گوشی ارزانم از آن عکس می گیرم. ارزان را از آن گفتم که بهانه ای برای کیفیت پایین عکس‌هایم آورده باشم. اما تا کی می توان سخن را حبس کرد؟ در جست‌و‌جوی هم صحبتی تصویری، حاضر نشدم رو به اینستاگرام بزنم. بگذار بزم ابتذال خانه بر جای خود بماند.
پی نوشت: سعی کردم در نگاهم سخنی باشد. اگر نبود، به بزرگی آن ها که سخنی دارند ببخشید.
کوچه ما و کوچه های اطراف اون از دیرباز به جای شباهت زیادش به ایران شباهت زیادی به کوچه های ایالات متحده داشت. بسکتبال به جای گل کوچیک مهم ترین شاخصه اون بود البته که دلیل نمیشد داخل کوچه ورزش ملیمونم انجام ندیم ولی خوب. دیروز زمانی که داشتم از وسط محله مون رد می شدم حلقه بسکتبال قدیمی مال 10 سال پیشو دیدیم که حالا به یک تیر برق جدید وصل شده بود. شایدم مدت زیادی اونجا بود و من ندیده بودمش به هر حال چیزی که مهمه اینه که خود خودش بود. پوسیده شده بود
مانتوی زمستونی و شال زمستونی و کاپشنم رو پوشیدم و خواستم برم کتاب تست آی کیوی شیمی رو سیم بزنم. بعد سه سال برگه هاش داشت جدا میشد:/
تو آینه خودم رو نگاه کردم تفاوتی با یه مادر بزرگ چاق نداشتم. کاپشن و مانتوی کلفتمم من رو چاق تر نشون میداد و موهامم کج نذاشته بودم. این یعنی چاقی صورتم هم کاملا پیدا بود. با خودم گفتم سر کوچه داری میری دیگه به جهنم. 
از پله ددشتم پایین میومدم یه لحظه صدای بالا یا پایین رفتن در پارکینگ رو شنیدم. یه لحظه اکراه کردم و مو
این روزا خسته ام و دلم سکوت و آرامش می خواد ... دوست دارم بیشتر فیلم ببینم و کتاب بخونم و به کارای خودم برسم ... دلم نمی خواد زیاد با کسی حرف بزنم ... دلم نمی خواد توی فضای مجازی باشم و با آدمایی حرف بزنم که هر کسی توی یه حال و هواییه ... دلم می خواد با خودم حرف بزنم ... دلم می خواد غرق بشم توی دنیا خودم ... سعی می کنم اینجا بیشتر بنویسم ... اینجا خلوت دل انگیز منه ... 
1- فیلترهای مخصوص تصفیه هوای محیط2- قابلیت کنترل خنک کنندگی بخش های مختلف خانه3- خنک کنندگی محیط در زمان کمتر4- مصرف نکردن آب به عنوان خنک کننده5- بدون صدا بودنمشاور فروش: 9174939001آدرس: شعبه 1- چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4شعبه2- بلوار صنایع، بعد از شهرک آرین به سمت گلستان، روبرو شیمی گیاه بعد از کوچه 28 دکتر حسابی نبش کوچه 28/1
زندگی فرصت پرواز در آگاهی توبا غم عشق نشستنسر آواز تو بودتوی تنهایی کوچههمه ی فکر و خیالم پی توتا ته کوچه دلممحو تماشای تو بودمیزند باز در این باغقناری به هوایت چه چهمرغ تنها به خیالشهمه سودای تو بودچون که با عشق توپرواز کشیدمسر هر کوی رسیدمجلوه ای از هنرخلقت بی تای تو بود
 متن شعر زیبای شعر کوچه از فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتمهمه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتمشوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودمشدم آن عاشق دیوانه که بودمدر نهانخانه جانم گل یاد تو درخشیدباغ صد خاطره خندیدعطر صد خاطره پیچیدیادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیمتو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهتمن همه محو تماشای نگاهتآسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رامخوشه ما
سر مزارش ایستاده بودم و به عکس روی سنگ قبرش نگاه میکردم.. 
چه جوون رعنا و خوش سیمایی
چشمم افتاد به دختری که روبروم بود
شما از بستگانشون هستید؟
من خواهرش هستم
چشمام برق زد^_^
سعی کردم بهش نشون بدم چقدر خوشحالم! (خیلی تابلو بود البته) 
کلی باهم صحبت کردیم و شماره همراهش و گرفتم و برگشتم خونه
انگار اون روز من و خواهرش و کشونده بود سر مزارش تا باهم رفیقمون کنه... 
بهم دستور سرکشی داده بودن
با بچه های گروه صحبت کردیم و همه نظر هاشون و گفتن قرار شد به خا
سلام علیکم:)
یک عدد نوستال...ییده هستم:))) این چندروز خیلی خیییییییییلی گرمه در حد جهنم، استانهایی غیر از جنوب بیان بگن گرمه کره خورشید میکنم توی حلقشون والا.
خونه جدید رو دارن رنگ امیزی میکنن، انتخاب رنگ از بنده بوده که با ترس ولرز از خواهر و غرغرهاش من انتخاب کردم البته خودش به من سپرده بود ولی واقعا ادمیه که حق انتخاب میده بهت بعدش بهت غر میزنه میگه این فلان اونش فلان خوب یکی نیس بهش بگه خودت انتخاب کن خواهر عزیز. برا همه چی همینه ها.
دیگه من ا
اینجا میتونست همچنان کوچه هایی باشه که هر روز آفتاب از صبح تمام کوچه و خونه هاشو پر میکنه تا لحظه غروب
خونه هایی حیاط دار و تو حیاطا کلی درخت میوه
و تابستون هر خونه ای یه ظرف از میوه های حیاطش ببره برای همسایه ها
جایی که با خیال راحت بری بشینی تو حیاطت و از آفتاب لذت ببری و شبها بی نیاز از کولر و پنکه توی بهار خواب زیر سقف آسمون پر ستاره بخوابی و منتظر ستاره های دنباله داری باشی که با سرعت رد میشن
و صبح تعریف کنی برای بقیه که چند تا ازون ستاره ها
توی این شهر داغون، توی یه منطقه متروک، یه ساختمون بی در و پیکر رو هم به ما ندادی!! خسته نشدی از این همه بند و زنجیری که به دست و پاهای ما بستی؟؟ من خسته شدم از این همه فشارت! از این همه نبودنات. از این همه صدات کردنا و جواب نشنیدنا.
خسته شدم اون همه دعا کردم، اون همه ازت خواستم... تو نیستی. نیستی.
دیروز خیلی اتفاقی با شاعر تاجیک آشنا شدم، لایق شیر علی. چند تا از شعراش رو با دکلمه خودش شنیدم و پاک دلم رو برده :دی
با اینکه خیلی دوست دارم راجبش حرف بزنم ولی نوشتن راجب شعر و شاعر سخته، مخصوصا وقتی تازه کشفش کرده باشی و هیجان زده باشی. اگه دوست داشتین خوشحال میشم راجبش حرف بزنم ولی کلمات برا اینجا نوشتن جریان پیدا نمی کنن
ترا دیدم یکی از شعراش هست که خیلی دوستش دارم، من یاد شعر کوچه فریدون مشیری میندازه. حتما گوش بدین بهش، زندگی به قبل و بعد
چند باری خوره‌ی نوشتن به جانم افتاد اما کوتاهی کردم. دارم با دست‌های خودم عمرم را تلف می‌کنم. توی این گوشی لعنتی دنبال چه چیزی می‌گردم که مدام توی کوچه پس‌کوچه‌هایش پرسه می‌زنم؟! آمدم پست دیشبم را تکمیل کنم. اما به خودم که نمی‌توانم دروغ بگویم! نمی‌توانم عزیزانم! الان نمی‌توانم درباره‌ی این برف کوفتی بنویسم. باز هم در خوردن قرص‌هایم کوتاهی کرده‌ام. باز هم تپش قلب دارم. باز هم مغز و بدنم دچار شوک می‌شود. علائم سرماخوردگی دارم. از دست‌
و این آخرین فرصت برای رویا دیدن است ... چقدر دوست دارم امشب در آغوش رویاها گم شوم ... و به بیکرانه دریاها سفر کنم و روی ابرها قدم بزنم ... ماه را بغل کنم و عطر مهتاب را نفس بکشم ... به پروانه ها زل بزنم و از روی رنگین کمان سر بخورم ... و آنگاه به چشمک ستاره ها زل بزنم ... در اقیانوس عشق غوطه ور شوم و تمام احساسات وجودم به جز دوست داشتن را دور بریزم ... و هیچ عضوی به جز چشم برای زل زدن نداشته باشم ... در خلا عشق بمانم و هیچ چیز لمس نکنم ... چه رویاهای قشنگی هستند
این دو ماه که خوابگاه بودم، همه اش که چشمم از پنجره ی آشپزخونه به بیرون می افتاد، میدیدم آسمون چه تمیز و آبیه و ناخودآگاه یه نفس عمیق می کشیدم. امروز رفتم جلوتر که از پنجره بیرون رو نگاه کنم، متوجه شدم که دیوار ساختمون جلویی رنگش آبی آسمونیه و من این مدت، توی توهم دیدن آسمون آبی بودم؛ جالبه که حتی شبا هم متوجه نمیشدم که اون آسمون نیست، چون خیلی بیرون تاریک بود معلوم نمیشد. دیگه مثل قبل نفس عمیق نمی کشم :|  
توهم دیدن آسمون خیلی بهتر از این واق
این پست شباهنگ جان رو که خوندم، قشنگ پرت شدم وسط خاطراتِ دبیرستانم! 
مدرسه ی ما توی ناحیه ای هست (دلم نمیاد از فعل ماضی استفاده کنم!) که تقریبا حومه ی شهر محسوب میشه. وقتی از زیرگذر بالا میای به یه کوچه ی خلوت و خیلی عریض می رسی که سمت راستش دبیرستان سمپاد پسرونه نبش کوچه است؛ طوری که در ورودیش توی خیابونه و باقیش توی کوچه. ساختمونش وسط سازه ودور تا دورش حیاط. بعد از اون یه فضا است که بین مدرسه ی ما و پسرونه مشترکه؛ شامل کتابخونه ی مرکزی، آمفی تئ
این کوچه ای که می بینید مسیر قدیمیه ماهان-بم هست. این سمت کوچه یه کاروانسرا بود که درشو گل گرفته بودن. و فقط ورودی شو میشد دید؛ مثل همین باغی که عکسشو می بینید[که درشو گِل گرفتن]. خیابان اصلی الان، با فاصله حدودا 10 متری موازی با همین کوچه قرار داره. 
 
خیلی از بنا های قدیمی توی مکان های گمشده ای از ایران قرار دارن که قدمتشون زیاده و به دلیل بی توجهی بهشون و عدم رسیدگی و مرمت، همینجوری رها شدن؛ در حالی که معماری اصیل ایرانی رو به تصویر میکشن، حتی
دیگه حالم داره از خودم بهم میخوره که تا تقی به توقی میخوره پست میذارم. ولی خب...چه کنم که نیازمندم. به حرف زدن و شنیدن. شما هم اگر یک هفته تمام با دو بزرگسال استرسی، و یک کودک روی مخ در خانه گیر می افتادید، همین حس را می داشتید(دارید؟)
 
ایچی(1):دورارارا(سه تا را) را نگاه کردم :) تا هشت قسمت اول گیج و ویج بودم. ولی بعدش...قشنگ تر شد. آهنگ اندینگش عاااالیه 
درباره یه شهریه با یک عالمه شخصیت که همه شون به هم ربط دارن و داستان خودشون رو هم دارن. یه شهر پر از
اگر می‌خواین دقیقا بدونین که چه قدر طول می‌کشه تا برای کسی، دیگه دل‌تنگ نباشید میتونم بهتون بگم بیشتر از 12سال و 20 روز!!
+ بخونید.
 
پ. ن: عنوان مصرع اول شعری از کاظم بهمنی
کوچه مهر، سر نبش، کماکان باران/دیدن حجله من اول آبان سخت است.
اگر می‌خواین دقیقا بدونین که چه قدر طول می‌کشه تا برای کسی، دیگه دل‌تنگ نباشید میتونم بهتون بگم بیشتر از 12سال و 20 روز!!
+ بخونید.
 
پ. ن: عنوان مصرع اول شعری از کاظم بهمنی
کوچه مهر، سر نبش، کماکان باران/دیدن حجله من اول آبان سخت است.
م همه جا بلاکم کرده. باورم نمیشه، غمگینم، دلم می‌خواد باهاش حرف بزنم، با یکی حرف بزنم
پووووف حوصله‌ام از زنده بودن سر رفته
خیلی نامرده... بعد اونهمه رابطه... چیکار دارم خب؟ یه لایک تو اینستا ... چرا اینجور نامرد آخه؟
همشون همینن، تهش بلاکت می‌کنن و تمام . 
محصولات ما در فروشگاه یزد تهویه:
اسپلیت های اجنرال، گری، تراست و ایرفل
پکیج و رادیاتور های ایران رادیاتور ، بوتان ، ایتالترم، دئوترم، ایساتیس، اوزدمیر، پالمو، یوکسل
دستگاه های تصفیه آب رویال، پورتیک، آرتک، سافت واتر، آکرابست، آی واتر و سی سی کا
مشاور فروش: 9174939001
آدرس: شعبه 1- شیراز چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4
شعبه2- بلوار صنایع، بعد از شهرک آرین به سمت گلستان، روبرو شیمی گیاه بعد
آمده ام اینجا در گوشه ای گم شده وُ خاک گرفته وُ کم رفت و آمد نشسته ام، با مدادِ کم رمغِ نیمه جانی، روزمرگی هایم را در تکه ورقی کاهی نوشته، به درُ دیوارِ این پس کوچه می چسبانم ک برای خودم و اندک افراد رهگذر تا همیشه بماند .
بعد از ده سال، بعد از امتحان دیوار های مختلف برای نوشتن روزمرگی ها، باز گذارم به وبلاگ نویسی افتاده است؛ باید جایی داشته باشم که دستم از نوشتن درد نگیردُ قلمم روان باشد، و تا مغزم دهان باز کرد، افاضاتش را به رشته ی تحریر در آ
آمده ام اینجا در گوشه ای گم شده وُ خاک گرفته وُ کم رفت و آمد نشسته ام، با مدادِ کم رمغِ نیمه جانی، روزمرگی هایم را در تکه ورقی کاهی نوشته، به درُ دیوارِ این پس کوچه می چسبانم ک برای خودم و اندک افراد رهگذر تا همیشه بماند .
بعد از ده سال، بعد از امتحان دیوار های مختلف برای نوشتن روزمرگی ها، باز گذارم به وبلاگ نویسی افتاده است؛ باید جایی داشته باشم که دستم از نوشتن درد نگیردُ قلمم روان باشد، و تا مغزم دهان باز کرد، افاضاتش را به رشته ی تحریر در آ
آمده ام اینجا در گوشه ای گم شده وُ خاک گرفته وُ کم رفت و آمد نشسته ام، با مدادِ کم رمغِ نیمه جانی، روزمرگی هایم را در تکه ورقی کاهی نوشته، به درُ دیوارِ این پس کوچه می چسبانم ک برای خودم و اندک افراد رهگذر تا همیشه بماند .
بعد از ده سال، بعد از امتحان دیوار های مختلف برای نوشتن روزمرگی ها، باز گذارم به وبلاگ نویسی افتاده است؛ باید جایی داشته باشم که دستم از نوشتن درد نگیردُ قلمم روان باشد، و تا مغزم دهان باز کرد، افاضاتش را به رشته ی تحریر در آ
تشخیص نمیدم که داشتن مسخره ام میکردن یا نه.
فقط دلم میخواد بشینم وصیت نامه ام رو بنویسم و یه برچسب خوشگل بزنم تهش و چشمام رو ببندم و لبخند بزنم و همین. 
چرا نمیشه همه اش؟ این دنیا دریای خونه. نمیتونم بیشتر از این توش بمونم، چرا درک نمیکنن؟ چرا تموم نمیشه؟  
امشب بعد از کلاسم، خسته و غمگین رفتم اون ساختمون که با رئیس درمورد موضوعی حرف بزنم. نمی‌دونستم کدوم طبقه‌ست. جست و جو رو از طبقه‌ی اول شروع کردم. پامو که گذاشتم داخل، دخترای ترم قبلمو دیدم. با خوشحالی پریدن سمتم و بغلم کردن. بقیه هم دونه دونه از کلاس بیرون اومدن و چسبیدن بهم. داشتن رسما منو می‌زدن زمین:)) هی می‌گفتن تیچر توروخدا بیاین تو کلاس ما. هی می‌گفتم بابا I can't. والا، کلاس مردمه خب:)) معلمشون میومد می‌دید جالب نبود دیگه. در همین کشمکش بو
کانال ما در سروش
من گذاشتم مثل پاییز توی کوچه ها تنهادل سپردم به یه نشونی روی دل برگهاراه افتادم توی کوچه دنبال رد پا هاترد پا ها منو کشوند زیر اون درخت خاطراتتو نبودی،تو نبودی تکه بدم به شونه هاتدست  کشیدم رو درخت که حس کنم گرمای تو روولی از گرما نبود و روی تن اون درخت...
میلاد شکیبا ✒
شب‌های سرد و طولانی را محبوب من
بگو چگونه از سر بگذرانم
وقتی در آن دورتاریک، کوچه‌پس‌کوچه‌های شهرم 
صدایم می‌کنی
مرا به خود می‌خوانی
در چشمانم خیره می‌شوی 
برای لحظه‌ای گذرا
می‌گذاری به تماشایت بنشینم
وقتی‌که باد می‌پیچد در گستره‌ی بازوانت و نوازش می‌کند نازکای بی‌رنگِ گردنت را.. و می‌پیچاندم در آنجا و می‌میراند مرا.. 
 آنجا که مهمان از نفس‌افتاده و از راه دورآمده‌اش منم و جز آنجا همه‌چیز ملال است و سکوت..
آنجا که چشم اگر بینداز
 
ازینجایی که دراز کشیدم وویوم این پنجره ست که نبش کوچس و نور زرد توی خونه قشنگش کرده.
اگه الان بود بهش میگفتم که چقدر پنجره هارو دوست دارم. پنجره هایی که نبش کوچه ان. باهم نگاه میکردیم به اون بیرون و از اون نور حرف میزدیم. میتونستم از ادم کم حرف این روزام خارج بشم و رویا بسازم.تاحالا اینکارو باهم انجام ندادیم. اجازه نداد نزدیک بشیم انقدر. اجازه نداد خودم رو براش تعریف کنم. بگم منم رویا داشتم. منم بلد بودم رویا بسازم و حرف بزنم.آدم سرد نبودم از ا
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
باید در نهایت تاسف و تاثر اعلام کنم همسایه ی محبوبم رفت.تعطیلات که من نبودم اونا رفتن!
از حاضر نبودن جاکفشی دم در فهمیدم
نمیدونم کجای این شهر باید دنبالش بگردم دیگه!
فقط کاش وسیله هاشونو از آسانسور نمیبردن که الان دهن ما سرویس شه!
لامصب تو خودت مدیر ساختمون بودی که!
توچرا!
یاخدا!
جمعه شب برگشتم خونه
حال گلِ تو گلدونا خیلی خوب بود
باقرمیگه چون ۱۷ روز نبودم که بخوام‌هر شب یه لیتر آب خالی کنم پاشون!
غربت خونه نگرفتتم چونکه مامانمو با خودم‌اورده
هرشهیدی را که دوستش داریکوچه دلت را به نامش کنیقین بداندر کوچه پس کوچه هایپر پیچ و خم دنیاتنهایت نمےگذارد...
بگذاردر این وانفسای دنیا"فرمانده ی دلت" دوست شهیدت باشد.دست در دست #شهدا بگذار و ببین چطور #زندگیت تغییر میکند و به #خدا نزدیک می شوی،رفیق شهید پیدا کن
همه ی #راه_هاکه با پا پیموده نمیشنوند#دستت را به #رفیق_شهیدت بده و معجزه ببین...شهــدا صدایت زده انددست دوستے دراز ڪرده‌اندبـہ سویتـــــ ...
همراهے با شهـدا سخت نیستـــــیا_علے ڪہ بگویـے 
گروه تاسیساتی یزد تهویه نمایندگی انحصاری دارنده چندین برند ایرانی و خارجی در استان فارس به شرح زیر می باشد:
پکیج و رادیاتورهای ایتالترم، دئوترم، ایساتیس، اوزدمیر ، پالمو و یوکسل 
اسپلیت های اُجنرال، گری، تراست و اِیرفل 
دستگاه های تصفیه آب رویال، پوریتِک، آرتِک، سافت واتر، آکوابِست، آی واتر و سی سی کا
مدیریت: 9177375800-9174935800
آدرس: شعبه 1- چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4
شعبه2- بلوار صنا
دلم می‌خواد باهات حرف بزنم...قد یه عمر حرف روی دلم سنگینی می‌کنه!دلم می‌خواد باهات حرف بزنماما نمی‌‌دونم چجوری شروع کنم؟از کجا بگم؟چطور بگم؟ که تو دلخور نشی ازمدلگیر نشی...کاش می‌شد حرفامو بریزم توی چشمامتا از چشمام بخونی...کاش...یه کوه حرف روی دلم سنگینی میکنه...
دلم می‌خواد باهات حرف بزنم...قد یه عمر حرف روی دلم سنگینی می‌کنه!دلم می‌خواد باهات حرف بزنماما نمی‌‌دونم چجوری شروع کنم؟از کجا بگم؟چطور بگم؟ که تو دلخور نشی ازمدلگیر نشی...کاش می‌شد حرفامو بریزم توی چشمامتا از چشمام بخونی...کاش...یه کوه حرف روی دلم سنگینی میکنه
اهنگ حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ( پازل بند) با کیفیت 320 و لینک مستقیم با متن
دانلود اهنگ جدید پازل باند با نام حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم با عالیترین کیفیت همراه با شعر و تکست
متن آهنگ دنیام شدی رفت پازل بند. حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم مینویسم امضا میکنم میمونم عاشقی سخته خودم میدونم تو کاریت نباشه بیا سرتو ... دانلود آهنگ جدید پازل باند دنیام شدی رفت Download New Music ... حتی فکرشم نکن یه روزی جا بزنم ✧ مینوسیم امضا میکنم می مونم
دانلود آهنگ جد
به نام خدای شنهای طبس


زینب ۵ ساله‌اش می‌گوید: بهشت تلفن ندارد، من با بابا حرف بزنم؟به نام خدای شنهای طبسهمسر شهید مدافع حرم ، عبدالله باقری:در وصیت نامه اش نوشته بود:بچه‌ها
گل‌های زندگی من هستند، مثل خودت تربیتشان کن/ به خاطر همه نبودن‌هایم عذر
می‌خواهم «بچه‌ها گل‌های زندگی من هستند، مراقبشان باش و مثل خودت
تربیتشان کن، اگر برگشتم که ان شاالله جبران می‌کنم و اگر نیامدم باز هم
بخشش از شماست،به خاطر همه غیبت‌ها و نبودن‌هایم عذر میخ
الان یه نفر اومد تق تق تق از حیاط زد به پنجره ی ما :/ من اول فکر کردم اشتباه شنیدم ول نمیکرد یعنی قلب منو مها اومد تو دهنمون مگه مرض داری اخه :/ کار داری در خونه رو بزن. هرچند که میزدم ما باز نمیکردیم اما خب یه بارم یکی ساعت یک نصف شب زنگ در خونه رو زد در توی ساختمون رو. :/ واقعا اینا بیماری بابام زنگ زد مدیر ساختمون اونم گفت طبقه بالاییمون یه خواهر برادرن که خواهر میر سر کار تا ۱۱ شب داداشه حتما میخواسنه یه شیطنتی کنه :///// این شیطنت نیست بیماری. مردم
آدرس: شعبه 1- چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4
شعبه2- بلوار صنایع، بعد از شهرک آرین به سمت گلستان، روبرو شیمی گیاه بعد از کوچه 28 دکتر حسابی نبش کوچه28/1
مدیریت: 9177375800-9174935800
تو مسافر عشقی و من هر دم در یادت.
فکر کردن به تو، چنان در بیداریم جاریست، که هر لحظه حضورت را احساس میکنم.
چشمانم را هم که میبندم، کنارمی.اما اینبار پر رنگ تر.زیباتر. ملموس تر...
این پاییز فقط دستانت را کم دارد تا کوچه های باغ فردوس را قدم بزنیم و کنار کوچه ی دلبر عکسی به یادگار بگیریم و من از این عشق سرمست شوم و انتظار باز دیدنت را هرچه طولانی، هرچه بیشتر بکشم...
 
سلااااام سلااااام سلااااام سلاااااااام خوبید؟منم خوبم!جونم براتون بگه که پریروز قرار بود سعید بیاد لوله کشی خونه نظر. آبادو انجام بده که شب قبلش زنگ زد که یه کاری دارم و فردا نمی تونم و پس فردا می یام ما هم دیگه بی خیال رفتن به اونجا شدیم و موندیم خونه!یه بارون یه ریزی هم می اومد که نگو شررررر شررررر ...بعد از اینکه صبونه رو خوردیم با گل پسر رفتیم و اول نون گرفتیم و بعدشم جلو یه مغازه حبوبات پیمان نگه داشت من رفتم لوبیا و عدس گرفتم با یه خرده ذر
بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم،
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم.
در نهانخانۀ جانم، گل یاد تو، درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید:
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دل‌خواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم.
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت.
من همه، محو تماشای نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشۀ ماه فروریخته در
باید در نهایت تاسف و تاثر اعلام کنم همسایه ی محبوبم رفت.تعطیلات که من نبودم اونا رفتن!
از حاضر نبودن جاکفشی دم در فهمیدم
نمیدونم کجای این شهر باید دنبالش بگردم دیگه!
فقط کاش وسیله هاشونو از آسانسور نمیبردن که الان دهن ما سرویس شه!
لامصب تو خودت مدیر ساختمون بودی که!
توچرا!
یاخدا!
جمعه شب برگشتم خونه
حال گلِ تو گلدونا خیلی خوب بود
باقرمیگه چون ۱۷ روز نبودم که بخوام‌هر شب یه لیتر آب خالی کنم پاشون!
غربت خونه نگرفتتم چونکه مامانمو با خودم‌اورده
برای همه نوشتم و بی اون که خبر داشته باشند براشون قصه بافتم.
اما برای تو نه. هیچ وقت ننوشتم و فعلا هم نمی نویسم.
نه این که حرفی نباشه. 
اما حس تلخی این فکر که یه روز تو هم نباشی و من بعد تو این نوشته ها رو بخونم خیلی بیشتر از بقیه وقتاست. 
شاید هم به خاطر این امید لعنتیه. امید به این که یه روز کنار خودت بشینم و این حرفا رو بزنم. تو چشمات زل بزنم؟ نه نمی تونم :)
تو هم سکوت کردی و من از پس این سکوت هنوز آرامشت رو حس میکنم. کاش این آرامشت برای هیچ کس دیگه
امروز که در کوچه‌ پس کوچه‌های شهرم در حال پیاده‌روی بودم، مکان خاص و زیبایی نظرم را جلب کرد. مسحور آرامش و تنهایی‌اش شدم. گفتم که مگر می‌شود در میان این همه ساختمان و سازه‌های چند طبقه و سنگین نما، چنین مکانی هم باقی مانده باشد. شاید چشمانم سحر شده باشد و همینطور هم بود.
ادامه مطلب
اسپلیت های اجنرال، گری، تراست و ایرفل
قیمت کلیه کولر گازی و اسپلیت با برندهای ایرانی و خارجی به روز بوده و طی تماس با شماره 09174939001 اعلام میگردد و تخفیف های مورد نظر مصرف کنندگان در زمان خرید لحاظ می گردد.
کلیه مدل های پکیج های دیواری گازی در فروشگاه یزد تهویه  موجود می باشد
مدیریت: 9177375800-9174935800
آدرس: شعبه 1- شیراز چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4
شعبه2- بلوار صنایع، بعد از شهرک آرین به سمت
تصمیم داشتم 28دی برای دوساله شدن وبلاگم یه متن بنویسم بعد دیدم چیزی برای نوشتن ندارم. دلیلی که باعث شد این وب را بزنم انقدر حقیر که سعی دارم فراموشش کنم وبه جاش دلایل جدیدی جایگزین کنم. تصمیم داشتم همه ی حرفاما اینجا فریاد بزنم بدون سانسور باهویت جدید دختری باگوشواره های مرواریدی اما نشد تقصیر خودمه به این فکر نکردم که حتی اگه اسم خودم وکسایی که در موردشون مینویسما تغییر بدم بازم چیزی عوض نمیشه بازم خودمم باهمون شخصیتی که داشتم بازم  نمیتون
  
 
زیر ساختمون ِشرکت، یه فست فودی هست که کباب ترکی هم داره.
ظهر بود از ماموریت برگشته بودم داشتم میرفتم به سمت ورودی ساختمون، دیدم یه پسرک فال فروش نزدیک سیخ کباب ترکی ایستاده و داره آقای کباب زن! رو نگاه میکنه! 
مسلما بوی خوبی هم داشت که باعث جذب آدم میشد.
یک لحظه گفتم طفلی هوس کرده و پول نداره قطعا!
با خودم گفتم برم براش بگیرم بخوره اما منصرف شدم و یکی دو تا پله رو رفتم بالا! اما دلم نیومد و دوباره برگشتم سمتش. 
دیدم داره با اون آقاهه صحبت می
سلام دوستان 
موضوعی که میخوام مطرح کنم موضوع مهمی نیست ولی چون خیلی بابتش اذیت شدم دوست داشتم که اینجا در موردش حرف بزنم؛
قضیه اینه که چند ماه پیش یکی از همسایه های ما اومدن و مسئله خواستگاری را مطرح کردن و من چون به هیچ عنوان شرایط ازدواج را نداشتم بدون اینکه بیان و حرف بزنیم مخالفت کردم  همون روز؛ داشتم از کوچه مون عبور میکردم که دیدم ایشون تو کوچه با پدرشون صحبت میکنن و میگفتن که آخه چرا بدون اینکه با هم حرف بزنیم جواب منفی دادن؛ صداشون م
نوشته‌هاتو ازم گرفتی. حالا من چجوری دووم بیارم؟ به چی چنگ بزنم که نگهم داره؟ با چی خودمو گول بزنم که حس نکنم از دست دادمت؟ با چی دلتنگیامو پس بزنم؟ تا کی بیام اینجا بنویسم و کات کنم؟ تا کی بنویسم دلم برای کوچیک ترین چیز‌ها هم تنگ شده و کات کنم؟ دلم برات تنگ شده. دلم برای حرف زدن باهات تنگ شده. دلم تنگ شده. یزدانی تو گوشم میخونه  تو با دلم چه کردی که در زمان ندیدم. حالا که میدونم نباید بهت پیام بدم دیگه دلم خیلی تنگ میشه. غرور و این کسشرام برام مه
• بسم رب الزهرا •
در شبهای سرد بی هدفی
در زمهریر تباهی
تنها تو پناهی
 در کوچه های نم گرفته باران
در میان عطرِ ترِ کاهگل های کوچه باغهای همسایه
وقتی نسیم ترنم یاس و محمدی و شب بو را می آمیزد
تو در کنار منی
تنها ترین آشنا یا رباه
 
• میم‌بن‌شین • 
احساس میکنم دارم جای اشتباه دنبالت میگردم . وسط جمعیت سلفی گیران جلوی ساختمون شهرداری که نورپردازی بدی داره و چندتا از لامپاش هم سوخته .
وسط جمعیتی که به قصد رسیدن قدم برمیدارن و هر چند متر تنه‌ای به این و اون میزنن .
دنبالتم توی مغازه هایی که کیفیت تابلوش از جنساش بیشتره .
توی دسته های سه چهار نفره‌ای دنبالتم که تقریبا آخرین باری که مقصدی برای خودشون تعیین کردن توی اپلیکیشن اسنپ بوده .
نباید دنبال کسی باشم که نور صفحه گوشی چهره‌ش و نشون مید
خدایا! خسته ام
چند دقیقه ای را بیا پایین!
دلم می خواهد بیایی پایین کنارم بنشینی، سَرَم را روی زانوهایت بگذارم و دو سه ساعتی را در سکوت و آرامش بخوابم...
بعد آراااام بیدار شوم. کنار هم بنشینیم، دو فنجان چای بنوشیم و باهم حرف بزنیم...
اما از آنجا که من کوچیکتر و خیلی خیلی کم طاقت هستم، اجازه بده اول من صحبت کنم. دوست دارم انقدر حرف بزنم و حرف بزنم و حرف بزنم تا تماااام این دلتنگی ها را بیرون بریزم. تماااااام ریز و درشتی که در این دل آشفته لانه کرده ا
دلم میخواست پسر بودم الان میرفتم بیرون یکم دعوا میکردم داد میزدم سیگار میکشیدم چهارتارو میزدم کتک میخوردم یکم ازراین فشاری که الان رومه کم میشد.
ولی حالا دختر شدم نه تنها نمیتونم هیچ حرفی بزنم بلکه ساکت باید بشینم و با ملایمت کارایی که چپ و راست بهم میگن با مهربونی انجام بدم چون اگه یکم تن صدام بالا ببرم یا لحن جدی حرفی بزنم چون نمیدونن چمه بازخواست و مجازات میشم.
دختر بودن سخته لااقل برای من عصبانیتم با ریختن طرفها تو طرف شویی خالی کنم یا ب
۱. دیگه وبلاگ نوشتن و کامنت نوشتن و کامنت جواب دادن داره از یادم می‌ره. این مدت بودم و نبودم. تا حالا سابقه نداشته کامنتی اینقدر معطل بشه برای جواب. الان از سه بهمن کامنت دارم و واقعا نمی‌دونم چطور گذشت. 
۲. نمی‌دونم چندم بود. رفتم قدم زدم. همون مسیرهایی که روزای اردیبهشت و خرداد پارسال، با استرس کنکور می‌رفتم قدم می‌زدم. همون مسیر حوزه نهایی رو رفتم. خیابون مخصوص رو دور زدم. سعی می‌کردم حس و حال اون روزها رو، اون شب‌ها رو، اون دوره عجیب رو ب
دوس دارم با یکی حرف بزنم...
نمی‌دونم درباره چی!... فقط دوس دارم حرف بزنم...
شاید یه دلیلش اینه که کلا ما ایرانیا دوس داریم درباره هرچیزی اظهار فضل کنیم!
یعنی یه نفر یه چیزی بگه، بعد ما درباره‌ش نظر بدیم... بریم توی فاز سخنرانی...
واقعا الان نیاز دارم! خیلی وقته موندم توی خونه و نتونستم دوستان رو مستفیض کنم!
امروز دلم دوباره هوایِ دِعبل را داشت
روایتش را که میدیدم
حالِ دلم را چون دِعبل آواره دیدم
کوچه به کوچه 
شهر به شهر
میچرخد دلم برای لحظه ای زیارتت
بیخود نشد که شاعر شد دلم
مجنون که شوی 
دلت باهیچ چیزِ دنیایی و مادی
خام نمیشود....
من تو را می خواهم  همچون دِعبل خزاعی....
بویِ پیراهنِ یوسف کم نیست باورکن.
مرا در دردِ فراقت بمیران;همین.
اللهم عجل لولیک الفرج
بالاخره دیشب بعد از سه هفته فاز اول پروژه رو انجام دادم. خیلی سخت نبود و میشد یه هفته‌ای هم انجامش داد اما تنبلی کردم و سه هفته طولش دادم. شاید به‌خاطر این باشه که چند وقت طولانی میشه کد نزدم. به هرحال، دیشب به مانا پیام دادم که متلب‌ش رو می‌خوام برای شروع فاز دوم پروژه. بعدش که فکر کردم فردا باید ۸صبح از خونه بزنم بیرون و این همه راه ُ برم تا دانشگاه پشیمون شدم که چرا دانلود نکردم.موقع خواب زمانبندی پروژه رو مرور میکردم و اینکه میتونم خوب تم
دلم میخواد یه شب بشینم برات حسابی غر بزنم
ولی انقد خسته ام که هنوز شروع نکرده خوابم میبره
صدالبته دیگه شک دارم به اینکه صدامو بشنوی
یه جوری شده که انگار منی وجود نداره
یه جوری که دیگه دلم نمیخواد حتی حرف بزنم باهات...حرف معمولی
این همه تفاوت...چرا؟
میدونی چیه؟
خر ما از کره گی دم نداشت... شما که بی خیال مایی
منم بی خیال غر زدن میشم
...
بسیاری از گردشگران اهل ایران استانبول را برای مهاجرت تعیین می نمایند تا در بین بناهای تاریخی اش گام بزنند و یا این که تعدادی روزی را در دل کوچه پس کوچه های امروزی و تاریخی شهر گردش نمایند . گزینش نخستین خیلی ها عرصه تکسیم و خیابان استقلال با آن دکان های مالامال زرق و برق اش است .
ادامه مطلب
غصه می‌سوزد مرا، باران ببار کوچه می‌خواند تو را، باران ببار 
 ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا، باران ببار 
 خاک اینجا تشنه دلتنگی است
آسمان را کن رها، باران ببار 
 باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما، باران ببار

+پشت پنجره نشسته ام و باران می بارد
ناودانی چشمانم سرازیر شده است
ما یادمون نمیره تصویر تلویزیون رو که نشون میداد گوساله هایی که داشتن با فیلم و عکس از پلاسکوی آتیش گرفته لایک و فالور جمع میکردن‌. ما یادمون نمیره که شما تمام لحظه هایی که اون گوساله ها با اشتیاق به صحنه روبروشون نگاه می کردن توی ساختمون قدیمی بودین و برای حفظ جون آدمایی که اصلا نمیدونستید تو ساختمون هستن یا نه داشتید وسط آتیش و دود دنبالشون می گشتید. ما یادمون نمیره که همه چی آوار شد و شما بودید زیر اون آوار تموم نشدنی... ما یادمون نمیره سکو
اسپلیت های اجنرال، گری، تراست و ایرفلپکیج و رادیاتور های ایران رادیاتور ، بوتان ، ایتالترم، دئوترم، ایساتیس، اوزدمیر، پالمو، یوکسلدستگاه های تصفیه آب رویال، پورتیک، آرتک، سافت واتر، آکرابست، آی واتر و سی سی کامدیریت: 9177375800-9174935800آدرس: شعبه 1- چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزیستی ساختمان نبش کوچه طبقه2 واحد4شعبه2- بلوار صنایع، بعد از شهرک آرین به سمت گلستان، روبرو شیمی گیاه بعد از کوچه 28 دکتر حسابی نبش کوچه 28/1 
الان دلم میخواد سرمو از پنجره ببرم بیرون و فقط فوش بدم ...
.
.
.
خب الان نظرتون برای رهایی از این خاموشی وسط اتوبان چیه ؟
چقد من احمقم :)
یه جایی که سال تا ماه کسی بهس سر نمیزنه دارم سوالِ فوری فوتی میپرسم ! به این میگن عدم تشخیص وسیله ارتباط جمعی ! همون بحث احمقانه ای که کلی با دهقان کردم و اخرم منو انداخت :)
کلا به نظرم ادم باید یه طوری رفتار کنه که کمتر تو چشم باشه چه تو فک و فامیل و خانواده چه بین دوست و آشنا چه بین غریبه ها ... کلا یه حالت کم پیدایی :)
چیزی که الان میخوام اینه که برم یه جای بلند و زیر آفتاب دراز بکشم و آسمون رو نگاه کنم. موزیک جدید مورد علاقه ام رو پخش کنم و دیگه به هیچی فکر نکنم. یا شاید هم به همه چیز فکر کنم. شاید برم یه جایی یکم بدوم، یا ته یه کافه ی شلوغ و پر از دود سیگار، بشینم و هات چاکلتم رو مزه کنم و یه کتاب فانتزی از دایانا واین جونز بخونم. تا سر کوچه برم پی دی اف انگلیسی یه کتاب ترجمه نشده اش رو پرینت بگیرم، سر راه برای خودم 400 گرم پاستیل بخرم و به ویترین پر از ماگ گالری ه
کابل تلفن کلا قطع شده خداکنه خط هنوز به اسم خودمون باشه..
این تعمیرکارم اینهمه راه اومد و الکی..
کلید ورودی در جنوبی هم خرابه درو باز نمیکنه
کارگر افغانی ساختمونمون که حالا ساختمون بغلی کار میکنه خیلی پیگیره طفلی
حالا از ماشینم چرا روغن میریزه؟؟؟؟؟؟
حوصله ندارم دیگه دنبال هیچ کاری برم اصن
درسم نمیخوام بخونم
اصن چرا الان ماه رمضونه
 
انگار هر تکه مو جایی ,جا گذاشتم .باید جمع شون کنم و بذار مشون سرهم و خودمو دوباره بسازم .
نیاز دارم که حرف بزنم .بسیار حرف بزنم و از این حجم سنگین درونم کم بشه .ازین بی قراریها ..
فرصت کمی دارم ..اندازه یک قدم تا مقصد وبه همون اندازه تا ناامیدی ..
پ ن:عاشقانه ها همینش غم انگیزه .بعد از عشق رسیدن به فراغ .خدا صبرت بده
من فراموش شدمهیچ خریداری نیستنه دلی هست نه دلدارهواداری نیستساکن کوچه ی عشقیم ولی نیست صداآه ای خالق خوبی! چرا یاری نیست؟گفته بودم که دلم پیش کسی...نه! هیچ، هیچ!مرده ام من؟خاک سرد است؟چرا زاری نیست؟آی ای ساکن آن کوچه ی متروکه ی ما...پس کجایی که دلم را چو تو دلداری نیست؟هیچ میخوانی تو ای شاهد نومیدی منشعر زخمی شده ام را که سپهداری نیست؟خسته امزار شدمدور مشوحرف بزن...بس کن اینبار بیاتا دل و جانم بدهمتا نگویم که دگر هیچ خریداری نیست!
شعر: فاطمه اف
درستش این بود که تو یه سالن چندهزارنفره واسه ملت کنسرت اجرا می‌کردم نه این که کل شب رو با تِی واسه در و دیوار آشپزخونه چهچهه بزنم و برقصم، آخرشم واسه تشویق خودم دست و سوت بلبلی بزنم!
[پاچه های شلوار گُل‌گُلی مامان‌دوز را پایین می‌کشد و پشت‌چشم ‌نازک‌کُنان از آشپزخانه خارج می‌شود]
اولش صدای آروم فرزانه بود که اومد تو کلاس و گفت آرش و پونه هم تو اون هواپیما بودن.
بعد لیست ایسنا بود که به امید "پیدا نکردنِ" این دو تا اسم و اسم‌های آشنای دیگه گشتم و همین که می‌خواستم به فرزانه بگم خبری ازشون نیست و خیالش راحت باشه، تو صفحه‌ی آخر، اسم‌هاشون به چشمم خورد.
بعد اسم اونا، همراه ۱۲ تا اسم دیگه بود که کانال دانشگاه اعلام کرد.
بعد دیدن استوری بچه‌های دانشکده بود و همون اسامی که هی تو استوری‌ها تکرار می‌شد.
بعد زمزمه‌های آدم‌ها
دانلود فیلم کوچه ژاپنی ها
دانلود فیلم ایرانی کوچه ژاپنی ها با لینک مستقیم و کیفیت عالی (اچ دی)
شما عزیزان میتوانید فیلم کوچه ژاپنی ها را از رسانه مجاز تب مووی با سرعت بالا دریافت نمایید.
کارگردان : امیرحسین ثقفی
نویسنده : امیرحسین ثقفی
تهیه کننده : علی اکبر ثقفی
ژانر : اجتماعی
مدت زمان فیلم : – دقیقه
نمونه کیفیت : کلیک کنید
بازیگران : به زودی اعلام میشود
خلاصه ای از فیلم : به زودی اعلام میشود
سایر عوامل : به زودی اعلام میشود
ادامه خواندن دانلود ف
بسم الله الرحمن الرحیم
در پس کوچه های عمرم، خواهم که نرم قدم زد، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، فنجانی از محبت
نرم نرمک خرامان، گذشتم از خانه ای، پنجره های آبی گویی کلامی داشتند، اما سرم توان بلند شدن ندارد
قلبم با طعنه یی گفت، تفسیر این عمل چیست؟ چون کام خود گشودم، بسته دیدم زبان را، 
با چشم خود بگفتم، تفسیر آن به اشکی، آهی ز سینه برخواست، سوختم ز آه آن من. طاقت بخود ندیدم.
دست طلب گشودم، شاید دهند به دستم، این مردمان کوچه، 
فنجانی از صب
گروه تاسیساتی یزد تهویه نمایندگی انحصاری پکیج ایران رادیاتور و بوتان در استان فارس با بهره گیری از کادر مجرب و متخصص در فروش و خدمات پس از فروش آماده همکاری با تمامی هم وطنان عزیز می باشد.
مدل های پکیج ایران رادیاتور  : eco22ff، eco24ff , m24ff , m24cf , L24ff , L24cf , k24cf , L28ff , L28cf , L36ff 
رادیاتور ایران رادیاتور : مدل پانلی ایران رادیاتور و پره ای اکو ، ترمو ، سولار ، کال
مشاور فروش: 9174939001
آدرس: شعبه 1- شیراز چهارراه هوابرد به سمت چهارراه سرباز، بعد از ساختمان  بهزی
بسم الله الرحمن الرحیم
وقتی که من آتش شوم سیلی به گوشت میزنماین ذات منفور تو را از روی صحنه می برموقتی که من آتش شومهر خشک خاکستر کنمدر کوچه های عاشقیبا عشق هم بستر شوم_______________________وقتی که من آتش شومسیلی به گوشت میزنماین کشور مهروهنراز لوس تو خالی کنموقتی که من آتش شومهر خشک خاکستر کنمدر کوچه های شهر خودبا عشق هم پیمان شوممرتضی متقیان
خب ددیم دعوت کرد که این چالشو بدم ~¿~
۱. اتاقمو اون مدل کاغذ دیواری که میخوام بزنم 
۲. فن ساین و کنسرت برم 
۳. آلبومای از زمان دبیوت تا آخرین آلبوم رو تمام ورژناشو داشته باشم
۴. دنسر شم 
۵. ددی و مامیمو ببینم 
۶. یه دفعه از نزدیک رامتینو بزنم ()
۷. اتاقمو از زیر بنا مرتب کنم
۸. سرویس اتاق خوابمو عوض کنم
۹. یه عاالمه کیک بستی و نوتلا بخورم ...
۱۰ . با دوستام برم بیرون
 

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها